۳۵ مطلب با موضوع «اندر باب مکالمات روزمره» ثبت شده است

با اجازه پدر و مادر و خاله کوچیکم! بله.

+خاله عروسی من باید برقصیا

-خبر مبریه؟

+ چه خبری مثلا؟

-...

+نه بابا!

به خودش اشاره میکنه و میگه:

-سرتو میبرما! حًلا گًت تر از توام دره ها!*


*هنوز بزرگتر از توام هستا!

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۵ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۲۹ مرداد ۹۵

    نت!

    +خونه ای که اینترنت نداشته باشه خونه نیست.

    -پس چیه؟ کرکولیه*؟

    +بلکم بدتر...


    * کرکولی همون لونه مرغه!

    + بالاخره نت گرفتم.

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۱ مرداد ۹۵

    از سری روشنگری های خیلی یهویی گودزیلا

    میکُشمش

    حالا کُشتن که نه

    ولی میکُشمش


    + نت ندارم دوستان

    نتم وصل شه نظراتو تایید میکنم

    ممنون از صبوریتون.

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۳ ]
    • کوثر بانو
    • چهارشنبه ۳۰ تیر ۹۵

    شانسدونی معیوب...

    + تا مادرم -خدابیامرز- زنده بود

    تمام کارهای خونه با من بود

    از آشپزی تا جارو زدن خونه

    منتها وقت چایی خوردن

    2 تا استکان میگرفت

    یکی برای خودش

    یکی برای بابا!

    خدا شانس نداده که...

    - نه خدا شانس داده

    فقط خِشتَک کیسه ما سوراخ بود!

    مردمم شانس ما رو رو هوا زدن...

  • ۷ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • دوشنبه ۱۷ خرداد ۹۵

    همیشه اول فکر کنید بعد تایپ؛ حتی موقع چت با رفیق فاب

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • سه شنبه ۱۴ ارديبهشت ۹۵

    دتر کو ندارد نشان از وٍ مار/ تو بیگانه خوانش، مخوانش کیجا

    - نمیدونم این چن وقته چرا این همه وسیله میشکنه؟

    + میشکنه یا میشکونی؟

    اصن ۲۰ سال پیش که تازه عروس بودی،

    چیکار میکردی؟

    - اون موقع ها که اصن خیلی بد بود

    هی ظرف میشکستم

    مخصوصا وقتی مهمونی میرفتیم!

    + مامان من بهت افتخار میکنم

    که خراب کاری هاتو گردن میگیری


    # از شروع ۹۵ تا حالا ۱ لیوان و یه کاسه شکسته.

    برای پست های شما عنوان مینویسیم

    با قیمت مناسب

    بلاگی ها شامل 20% تخفیف میشوند

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • پنجشنبه ۹ ارديبهشت ۹۵

    گوشیا رو ندین دست ماماناتون!

    + موز دراومد

    - ؟

    + موز دراومد الان

    - چی؟

    + موز دراومد دیگه

    - o_O ینی چی؟

    + لول ۱۵۰ اومدم موز در اومد!

    - Fruite sugar splash و میگی؟ |:

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۳ ارديبهشت ۹۵

    خود منظمش آرزوست...

    پتوی گودزیلا افتاده وسط هال

    شلوارش وسط اتاق

    کتاب قصه هاش زیر تخت

    اونوقت مامان اومده لیوان آب منو از لب تاقچه برداشته

    میگه: چرا اینقد تو شلخته ای؟

    میگم: به من میگی شلخته،

    پس اون یکی چیه؟

    میگه: خواهر توئه دیگه!

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • يكشنبه ۱۵ فروردين ۹۵

    مهرداد صدیقیان در "خورشید"

    پسره میدوئه تو پارکینگ و داد میزنه: خورشید...خورشید...

    میگم: زهرمار

    بابا میگه: این پِدَ سُّختِه شونه فاش ندن!

    ( یه این پدر سوخته ها فحش نده. )

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • شنبه ۱۴ فروردين ۹۵

    هیچوقت یک ایرانی رو تهدید نکنید!

    داره شیرینی خونگی درست میکنه

    میگم: مامان یدونه شیرینی هم به ما بده

    با اخم یه تیکه قالب نزده رو میذاره تو بشقابم

    میگم: شنبه که بشه 

    همه تون میرین مدرسه

    من میمونم و این خونه و تمام این شیرینی ها

    میگه: وقتی همه شونو تو اتاق گذاشتم 

    درشم قفل کردم

    کلید رو هم با خودم بردم

    حساب کار دستت میاد...

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • پنجشنبه ۱۲ فروردين ۹۵

    مرد، بودن یا نبودن، مسئله این است!

    +شنیدم سایز لباسات به مردونه رسید.
    درحالیکه دست به گونه ها و چونه اش میکشید گفت:
    -داریم درمیاریم.

    پسر هم پسرهای قدیم...
  • ۲ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • چهارشنبه ۵ اسفند ۹۴

    چایی پزان

    + چقد چایی ریختی؟

    - چقد باید میریختم؟

    + خوب بگو چقد ریختی؟

    - تو اول بگو چقد باید میریختم؟

    + ۳ تا قاشق

    - من ۲ تا و نیم ریختم

    + چی؟ اون چایی خارجیه؛

    کمش کن. نصف قاشق بسه...


    # از من به شما نصیحت

    تلاش نکنید معلم جماعتو دور بزنید

    قطعاً سه پله از شما جلوترن!

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • شنبه ۲۴ بهمن ۹۴

    کوکو سبزی نیز در زمره ی سبزی خورشت می باشد!

    - ناهار چی داریم؟

    + سبزی خورشت.

    - سبزی خورشت طیف قورمه سبزی تا ترش(🍀)واش رو شامل میشه

    کدومش دقیقا؟

    + واسه تو چه فرقی میکنه

    همیشه یه ایراد آماده برای گرفتن داری...

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • شنبه ۲۴ بهمن ۹۴

    چیستان

    + اون چیه که تو صبح یدونس

    تو ظهر هم یدونس

    تو شب 4 تا؟

    - نقطه

    +تو از کجا میدونی؟

    - به قول بابا اون وقتا که تو 

    به سیب زمینی میگفتی دیب دمینی

    ما این سوالا رو از خودمون میساختیم!

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • سه شنبه ۱۳ بهمن ۹۴

    این داستان: مدرسه آقای پدر قسمت 2

    نشسته بود تو دفتر

    یکی از شاگردا که شکمشو گرفته بود اومد تو

    پرسید چی شده؟

    پسر گفت: دلم از دیشب درد میکنه

    میخوام برم خونه

    +زنگ بزن خونه اتون یکی بیاد دنبالت

    پسر زنگ میزنه

    مرد گوشیو ازش میگیره:

    +سلام خانوم

    - سلام

    +من از دبیرستان فلان زنگ میزنم

    پسرتون انگار از دیشب دل درد داره

    میاید دنبالش؟

    -دل درد؟ دورو گُنِه(دروغ میگه)

    صُبِ سَر خو کَکِ موقُم پِرِمّیَه (سر صبح که مثل شپش میپرید)

    دورو گُنِه خونِه هم نِخِینِه کار نَکنه وَل وَلی را شُنِه ( دروغ میگه. خونه هم که میخواد کار نکنه کج کج راه میره)

    وِرِ نَرِسین بیا(نفرستیدش بیاد خونه)

    +پسر، ساعت بعد امتحان دارین؟

    #بله

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • سه شنبه ۱۳ بهمن ۹۴

    این داستان:مدرسه آقای پدر قسمت 1

    کله سحر قرار گذاشتن مدرسه رو کن فیکون کننن
    کل بچه ها رو تو کلاسها نگه داشتن
    از کلاه تا جورابشونو گشتن
    12تا گوشی 1 اسپری 1 بسته سیگار پیدا کردن
    شر ترین کلاس هنرستانشون،سوم نقشه اس
    بعد از تموم شدن این جریانا
    بابا رفت تو کلاسشونو پرسید:
    بچه بوده گوشی ای که ما نتونسته باشیم پیداش کنیم؟
    گفتن آره
    +چند تا؟
    -9 تا
    +من تو جریان گشتن دخالتی نکردم
    لوتونم نمیدم کجا قایم کردین؟
    -اول سال یه موزاییک رو برداشتیم 
    بتن زیرشو کندیم 
    توش گوشی میذاشتیم
    موزاییکم میذاشتیم روش!

    *چون مدرسه هنرستانه همه نوع وسیله توش هست
    از از اره مویی گرفته تا چکش
    جالب اینجاس که کل مدرسه دوربین مدار بسته داره!

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • سه شنبه ۱۳ بهمن ۹۴

    گرسنگی بیشتر از اینکه مربوط به هیپوتالاموس باشه به نوع غذا مربوطه

    مامان خانوم صدامون کرده واسه شام

    مطهره میگه: من که پُرِپُرم؛ شام نمیخورم

    میگم: کباب داریما

    میگه: حالا چجوری کباب بخورم من؟

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • دوشنبه ۳۰ آذر ۹۴

    خواهر فهیم و شعورمندمان آرزوست!

    خالم زنگ زده میگه:

    کوثر وقت داری امروز ما بیایم 

    برای دوقلوها پاورپونت درست کنی؟

    + آره خاله شامم بمونین پیشمون

    - خیلی خب پس ما 1 و نیم اونجاییم

    # کجا دارن میان الان؟

    ما هنوز ناهار نخوردیم که!


    مدیونین فک کنین # ِمهمون نواز خواهر کوچیکم بود!

  • ۲ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • کوثر بانو
    • يكشنبه ۱۵ آذر ۹۴

    چنان خواهری دارم که خدا دلش سوخت به حال زن داداششو بهمون برادر نداد!

    -اینجا نشستی چیکار؟

    +برم پایین چیکار کنم؟ تبلتو مامان گرفته تا 4 شنبه هم نمیده...

    -باهات دعوا میکنم بری بیرون

    تو میگی تبلت ندارم 

    درسمم خوندم

    دیگه چیکار کنم

    منم میگم مامان بت تبلتتو بده

    +آآآآی نکن عوضی(با صدای بلند بخوانید)

    - چته؟

    +مثلا داریم دعوا میکنیم دیگه!

    -زهر مار گمشو بیرون دیگه(ایضا با فریاد)

    [5 دیقه بعد]

    + سلام بابا خوبی؟

    ...

    + درس ندارم مامان گفت اگه تو بذاری بهم تبلت میده!

    ...

    + دو زنگ آخر ورزش داشتیم معلم یادش رفت بگه. بگیرم؟

    ...

    +مرسی خداحافظ


    خلاصه این آبجی خانوم ما تبلتشو گرفت و بازی کرد
    منتها کل مکالمه با آقای پدر سوری بود و مامان خانوم رو عمیقا دور زد!
    پدر سوختگی رو باهاس از دهه 80یا آموخت!
  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۲ ]
    • کوثر بانو
    • شنبه ۱۴ آذر ۹۴

    گوز چیش به شقیقه

    با حال زار و نزار افتاده تو تخت

    میگه: تو بهم سرما دادی

    میگم: من که سالمم

    میگه: الان که نه؛ اول مهر

    میگم: اول مهر کجا، ۶ آذر کجا؟

    اصن گوز چیش به شقیقه؟

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۴ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۶ آذر ۹۴

    دوسدارم آرزوست...

    گفتم: میخوای بری؟

    سر تکون داد که: آره

    گفتم: من اذیتت میکنم؟

    بازم سرتکون داد

    اینبار گفتم: دوسم داری؟

    محکم تر از همیشه سر تکون داد که: نه


    +اونوقت تا ۱:۳۰ شب داشدیم فیلم میدیدیم...

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۳ ]
    • کوثر بانو
    • چهارشنبه ۱۳ آبان ۹۴

    حسرت!

    میگفت مدرسه تموم شه حسرتشو میخوری

    میگفتم بذار تموم شه نمیخورم


    + هیچوقت آدم حرف گوش کنی نبودم!

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۳ ]
    • کوثر بانو
    • پنجشنبه ۲۳ مهر ۹۴

    سجل 2

    +اون موقع ها شناسنامه پسرا رو

    کوچیکتر میگرفتن.

    داداش من شناسنامه اش

    2 سال از خودش کوچیکتره

    - چرا؟؟!

    + سربازی؛ دیرتر برن!

    - با این حساب شما 5 سالگی رفتی مدرسه

    داداشتون 9 سالگی؟!

    # مث الان که خیلی از فوتبالیستا

    سنشونو کم میکنن 

    که بیشتر بازی کنن!!


    + و من اینبار فکر کردم
    افکار عوض شده
    رفتار همونه!
  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • يكشنبه ۱۹ مهر ۹۴

    سجل 1

    + کوثر جان اون موقع ها مث الان نبود که

    شناسنامه من 2 سال بزرگتر از خودمه

    - چرا؟

    + شاه یه قانون گذاشته بود

    دخترای زیر 18 سال نتونن عقد کنن

    # اون موقع که کسی به سجل اهمیت نمیداد!

    - خب چند سالگی ازدواج کردین؟

    + 22 شناسنامه ای

    20 واقعی...


    + و من فکر کردم 
    تو کمی بیشتر از نیم قرن
    چرا افکار ایرانی ها
     اینقدر متفاوت شده؟
  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • يكشنبه ۱۹ مهر ۹۴

    من باب خواهر داشتن!

    به پهلوم دست میزنه و میگه:

    اینجات استخوونه؟

    میگم : آره

    جواب میده: إ آره!

    به پهلوش اشاره میکنه و میگه:

    منم اینجام استخوون داره!

    خواهریما مثلا!

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • شنبه ۴ مهر ۹۴

    ارشد، شوور، نون تو روغن!

    + وای خدا ینی میشه من برم دانشگاه
    یه دوس پسر خوب پیدا کنم 
    بعد باهاش ازدواج کنم؟
    - کارشناسی که به درد نمیخوره
    نون ارشدا تو روغنه
    # منم که ارشد....
    کوثر کم کم موهاتو کوتاه کن
    - حالا الان که زوده
    شاخاش از هفته دوم میان!

    +من اپسیلونی از موهام کوتاه کنم
    دور و بریامون عروسی میگیرن!
    + عشق شوور ها بشتابید
    سفارش میپذیریم!
    با قیمتی نازل!
  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • شنبه ۴ مهر ۹۴

    رمز مث مسواک یه چیز کاملا شخصیه

    + آجی کوثر ما واسه کامپیوترمون رمز گذاشتیم:۱۳۸۲
    - إإإ چرا گفتی؟
    + عوضش میکنم میذارم ۱۳۹۴
    - بلدی؟
    + میرم یاد میگیرم....

    + از سری بحث های ۲قلوها
  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • پنجشنبه ۲ مهر ۹۴

    دل بن جیگر هاپو

    +اینا رو نگاه کن

    چرا موهاشون شبیه روده سگه؟

    -روده سگ چیه؟

    شینیونه

    هر کدوم حداقل ۵۰ تومن پاشون آب خورده

    +اسمش شینیونه؟

    خدایی شبیه روده سگ نیست؟

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • پنجشنبه ۲ مهر ۹۴

    شب نشینی

    +بچه ها آماده شید بریم خونه ننه
    -بابا ما بزرگ شدیم
    من ۱۸ سالمه!
    +میدونم باشه پاشید حاضرشید
    -بابا!
    +شبه خطرناکه پاشید گفتم
    -هرچی میگم بازم حرف خودشو میزنه
    با غرغر لباس پوشیدیم
    سر راه اینو! دیدیم
    دوستیدیمش!

    +صدای آن پسرک دهه ۷۰ی تو شب کوک را دوست داشتیم. 
    +بعضی ها عجیب آئوزینوفیل خونشون بالاست...
  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • شنبه ۲۸ شهریور ۹۴

    #چی_بخونم؟

    ۱۰ دیقه نشستم 

    و براش آخرین پست کنار کبود کدر رو خوندم

    میگه: همین یه ذره؟ کم بود که!

    میگم: من بیل میزنم تِعیبَ نَرمَه(teieeba narma)


    + رهایش*|کنار کبود کدر
  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • شنبه ۲۸ شهریور ۹۴

    فک و فامیل شوور

    - من که الان اینجام

    اومدم خونه فامیل شوور

    +خونه مادر بزرگتم که نیست اینجا؟

    -نه کی گفته؟

    اینجا خونه عمه شوورمه

    شمام که زنداییم نیستی

    عروس عمه شوورمی

    +آدم انقد فامیل شوور دوست؟

    وقت کردی خونه فک و فامیل خودتم برو


    + از سری افاضات یهویی آمَنِه

    + مصی ویندوز 8 داری؟
  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۲۷ شهریور ۹۴

    کلاس، فرهنگ، امیررضا

    +اینم مادر بزرگم؛ ننه!


    از سری افاضلت امیررضا!

     

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۲۷ شهریور ۹۴

    من باب پسر بودن

    درست وقتی که با دست پر

    تو چهارشنبه بازار 
    تو یه قدمی ماشین بودیم
    از مامان پرسیدم: 
    الان اگه جای من
     یه نره خر داشتین
     میومد اینجوری بار کشی کنه براتون
    گفت:نه
    گفتم: معلومه که نه
    نره خرتون الان داش با دوست دخترش
    کل خیابونای شهر و میگشت
    دنبال اوجولات و پاستیل
    ای خاک تو سرش
    همون بهتر که نیست
    والا
  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • پنجشنبه ۵ شهریور ۹۴

    اندر مکالمات من و مامانم من باب غلط کردن

    یک بانوی اسفندی - اندر مکالمات من و مامانم من باب غلط کردن
    -چرا برق نمیاد؟

    - برق بیاد که هر غلطی بخواین بکنین؟
    -هرغلطی که بخوایم بکنیم به برق نیاز نداریم.
    خودمون اون برق و وصل میکنیم که بشه غلط و کرد.
    اما ما هر غلطی بخوایم بکنیم به شما میگیم که انجام بدید.
    -ما هم نمتونیم هرغلطیکه شما میخواین و انجام بدیم.
  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • شنبه ۳ مرداد ۹۴

    8 گیگ

    برای پسرخاله هام فلش خریدیم

    8 گیگ 

    قد یه بند انگشته

    باباشون اومده میگه:

    همین کوچولو 20 تومنه؟

    خالم میگه:قیافش انقده

    قد این خونه توش جا میشه!

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • دوشنبه ۲۲ تیر ۹۴