یه سری آدم ها هم هستن که نه فقط به عالی ترین حالت
بلکه به معمولی ترین حالت هم گند میزنن
یه سری آدم ها هم هستن که نه فقط به عالی ترین حالت
بلکه به معمولی ترین حالت هم گند میزنن
به امید خدا رو به سوی کور شدن دارم...
امروز بعد 5 سال یک سری قیافه ها دیدم که عمرا در خیال هم بشود تصور کرد این شاخ های دنیای مجازی
یک روزی تو دسته های 3 تایی به خز ترین حالت ممکن انگشت هایشان به نماد پیروزی کنار صورت ساده و پرمویشان نگه داشته اند.
و لنز گوشی مامان من آن را ثبت کرده است...
اگه بزرگ شدن ینی بقیه ازت انتظار داشته باشن مرغ پاک کنی، میخوام صد سال سیا بزرگ نشم.
+خاله عروسی من باید برقصیا
-خبر مبریه؟
+ چه خبری مثلا؟
-...
+نه بابا!
به خودش اشاره میکنه و میگه:
-سرتو میبرما! حًلا گًت تر از توام دره ها!*
*هنوز بزرگتر از توام هستا!
از این دخترای آروم،
که اگه یه هفته هم کسی باهاش حرف نزنه کاری به کار بقیه نداره.
اهل جنگ و دعوا نیست فقط تا وقتی کسی اذیتش نکنه؛
دخالت بیجا تو زندگیش نکنه.
من آرومم اما رو خوابم حساسم،
رو وسایلم،
لباسام،
کتابام،
رو زندگیم کلا.
وقتی کسی کتابمو ببره نسخه خطی پاره پوره تحویل بده؛
یا وقتی که خواب باشم و با لگد! بیدارم کنن؛
یا وقتی بدون در جریان گذاشتن من لباسامو جر واجر میکنن؛
دست خودم نیست نمیتونم آروم بمونم.
و کاملا هم طبیعیه!
این جمله ی ( اگه برم تو قبرم بخوابم مامانم میگه پاشو زیرتو جارو کنم) مصداق بارزش منم!
خدا کنه حال هفته بعدم از امشبم بهتر باشه
+و کنکوری که همچنان خر است.
به نظرتون چند صد سال دیگه باید بگذره
تا یه گروهی از مردم بفهمن
بعضیا سکوت شب و دوس دارن
و بعضیای دیگه غوغای روز رو؟
کوثر دیوانه من
همه آدما میتونن قشنگ حرف بزنن
اما همه اونایی که قشنگ حرف میزنن
رفتارشون به اندازه حرفاشون قشنگ نیست.
ما رفتیم گیلان لباس مجلسی بخریم
۶ تا کتاب خریدیم برگشتیم!
+ گیلانیایی که اینجا رو میخونید
ناموسا دختراتون تو عروسیا مانتو میپوشن فقط؟
هر ور رو نگاه میکردی مانتو بود و مانتو...
کاش من هم به اندازه خیلی از وبلاگ نویس های دیگه شجاع بودم.
+ این دومین پستیه که دوستان یا متوجه منظور من نشدن
یا کلا ۱۸۰ درجه برعکس منظور من برداشت کردن
جدن انقد گنگ حرف میزنم؟
یه حس احمقانه ای ته دلم میگه امسالو بمون باز
من تازه یاد گرفتم چجوری باید درس خوند
تابستان خود را تا ۵ صبح بیداریم
کپه مرگ را گذاشته نذاشته
۸ صب حکومت نظامی به پا کرده
ما را برمیخیزانند!
+خونه ای که اینترنت نداشته باشه خونه نیست.
-پس چیه؟ کرکولیه*؟
+بلکم بدتر...
* کرکولی همون لونه مرغه!
+ بالاخره نت گرفتم.
میکُشمش
حالا کُشتن که نه
ولی میکُشمش
+ نت ندارم دوستان
نتم وصل شه نظراتو تایید میکنم
ممنون از صبوریتون.
اینایی که ۷ صب آرایش کرده تو جلسه کنکور بودن
ساعت چند بیدار شدن ینی؟
کاش بیشعوری آمپول داشت...
فک کنم اگه تو دنیای هری پاتری بودم
بیشترین طلسمی که ازش استفاده میکردم
آبلیویت بود.
یک وبلاگ نویسی بود که میگف:
آدما نه به اندازه عکسای اینستاشون خوشبختن
و نه به اندازه نوشته های وبشون بدبخت
من میخوام بگم:
گاهی آدما خیلی بیشتر از عکسای اینستاشون خوشبختن
همونایی که خوشبختیشونو قاب میگیرن
تو ۷ تا سوراخ موش قایم میکنن
که دیده نشه
در عوض هستن اونایی که همینکارو با بدبختیاشون میکنن...
مثلا تابستان باشد
بعد چند ماه به خودت استراحت بدهی
از کار و کار و کار و زحمت
دست زنت را بگیری ببری خانه بچه ها
رسیده نرسیده خبر بدهند
خانه ات خالی شده
(شما بخوانید خالی کرده اند)
+ کمی خونه جدید کار داره
فعلا صدای کوثر رو از همین خونه پذیرا باشید
:)
کتاب ها ( ❤ )
فیلم ها
وبلاگ جدید
اینستا
تلگرام
لباس برا عروسی
قرار با رفقا
من هیچوقت بخش سبز کاهو رو دوست نداشتم
بچه که بودم اما اول همین بخش کاهو رو میخوردم
بعد آوند سفیدش میموند که من عاشقش بودم
کنکور پارسالم عین اون برگ سبز بود
کنکور امسالم باید همونی بشه که دوسش دارم...
اینجوری که پیش میره باید با پالتو و بوت بریم سر جلسه کنکور
+ بارون نی که سیله...
خانه بی نت به چه ماند؟
به زنبور بی عسل...
+والا به قرعان
و تو ای مرگ نیا...
« استرس » ما را کشت.
گاهی لازمه آدم پاشه وایسه
با انگشت به اون آدمی که باید اشاره کنه
بعد رو به خدا بگه:
نمی کشی خفه اش کن اینو لطفا...
بچه تر که بودم (هنوز هم بچه ام)
فکر میکردم هر آدمی اگه ساعت برنارد رو داشته دیگه مشکلی نداره
اما حالا خیلی چیز ها هست که با اون ساعت درست نمیشه...
وقتی خبر فوت 19 تا سرباز تو تصادف رانندگی به گوش هر کسی برسه
به طور معمول ناراحت میشه؛
نه دوره بیوفته تبریک بگه!
+[ اینجا ]
کامنت "سید"
حرف های یه سری از آدما
مث زیست خوندن یه پشت کنکوریه
باید دائم یه قلم و کاغذ دم دستت باشه
تا واو به واو حرف هاش رو تو ذهنت درست ثبت کنی
10 نفری داشتیم والیبال میدیدیم
عمه صدا کرد:
آقایون بفرمایید شام
ما 5 تا دختر بی تفاوت،
داشتیم پا میشدیم
که مهدی گفت:
فقط آقایون؟
خانوما شما نیاین شام...
+ به خودم گفتم:
تویی که باید برای خودت احترام قائل شی..
نه پسر عموت؛ برای دخترِ عمو ها و عمه هاش!
یک آمبولانس رد شد
صدای قرآن آمد
ده ها ماشین رفتند
خاک امشب مهمان تازه ای دارد
آدمای معمولی میتونن آرزو داشته باشن
اما نمیتونن چیزهای فوق العاده بخوان
آدمای معمولی میتونن از بقیه خوششون بیاد
اما نمیتونن آدمای فوق العاده رو بخوان
آدمای معمولی میتونن سفر برن
اما نمیتونن سفر های فوق العاده بخوان
آدمای معمولی میتونن شاغل باشن
اما نمیتونن شغل های فوق العاده بخوان
آدمای معمولی میتونن زندگی کنن
اما نمیتونن عاشقی بخوان
هرگز با یک دیوانه ی بی عقل هم اتاق نشید
حالا میخواد رفیق فابتون باشه؛
دشمن خونیتون باشه؛
یا خواهر کوچیکه تون...
+ تا مادرم -خدابیامرز- زنده بود
تمام کارهای خونه با من بود
از آشپزی تا جارو زدن خونه
منتها وقت چایی خوردن
2 تا استکان میگرفت
یکی برای خودش
یکی برای بابا!
خدا شانس نداده که...
- نه خدا شانس داده
فقط خِشتَک کیسه ما سوراخ بود!
مردمم شانس ما رو رو هوا زدن...
برای من مادربزرگ زنی ست نحیف
با سرفه های ممتد و قرص های زیر زبانی
که همیشه خدا چایی اش به راه است
و نهارش به اندازه یک مهمان بی خبر که تو باشی، اضافه تر...
+ یکهو همینجوری بی هوا دلم تنگش شد.
خدا به یه سری از آدما اعصاب فولادی داده
به یه سری چونه پلاستیکی
به بقیه مرض اعصاب دائمی...
+ یه گونه بسیار نادری هم هس
خدا بهشون چیزی نداده
ولی از ۳ گروه دیگه دورشون کرده!
تعارف کردن خرما جعبه ای که سوپریا میفروشن به یه اهوازی،
مث پختن برنج دانه بلند محسن برا یه شمالیه...
حس میکنم وبلاگم شده شبیه خونه یه مادربزرگ تنها بعد مرگش.
تا اعلامیه نزنی سوم، هفتم، چهلم، سالگرد
کسی جز بچه هات نمیاد به خونت سر بزنه
برات فاتحه بفرسته
به خودی خود چندان هم بد نیست
مشکل از اونجایی شروع میشه
که بعد از چند وقت نه اعلامیه ای زده میشه
و نه حتی بچه هات به یادتن
پست های اینجا هم انگار حکم اون اعلامیه رو دارن
به درجه ای از عرفان رسیدم
که برای کارت مسکن
رو گوشیم همراه بانک پارسیان نصب میکنم!
ساعت ۱و ۴۵ دیقه نصفه شبه
مردم یه چشم خوابیدن
من هنو دارم تو آشپزخونه ظرف میشورم.
یک سالیه یه مرضی به جون من افتاده مث تبخال
باید اسمشو گذاش " تب کامنت "
هر از گاهی ظاهر میشه
بعد دوباره میره ته ته ذهنم گم و گور میشه
اینجوریه که یه مدت بیخودی فک میکنم
واسه پست های دوستام کامنت گذاشتم
بعد میرم ۷-۸ تا از پستاشونو چک میکنم
اونوخ تازه یادم میاد فقط رفتم خوندمشون
ینی اصن کامنتی درکار نبوده
گاهی وقتا آدما زیاده خواه میشن
عالم و آدمو کچل میکنن
تا خواسته ی زیادی شون برآورده بشه
و خب به خواسته اشون هم میرسن
اما گاهی وقتا یه آدم های دیگه ای هم هستن
حداقل های بدیهی بقیه آدما
براشون رویاست
در اون زمان های قدیم
ما یک آپشنی داشتیم
به نام حس نوشتن
ذارتی به ذورتی مطلب مینوشتیم
در وبلاگ خویش پست مینمودیم
منتها از اونجایی که
این فالوعرا چشمون زدن
و چشتون دراد
دیگر آپشنمان ما را بدرود گفته
و ما ماندیم و جای خالی اش
آدمایی که برای خرید شارژ ۵ تومنی به این صفحه میرسن،
۲ دسته اند:
۱.آدمای معمولی که عدد ۳ رو وارد میکنن
۲.آدمای غیر معمولی که ۵ رو وارد میکنن
+تا بصل النخاعم سوخت ینی
وبلاگ نویس هایی که میخونمشون
خواننده هایی که داشتم
حس نوشتنم
همه نیستند
- نمیدونم این چن وقته چرا این همه وسیله میشکنه؟
+ میشکنه یا میشکونی؟
اصن ۲۰ سال پیش که تازه عروس بودی،
چیکار میکردی؟
- اون موقع ها که اصن خیلی بد بود
هی ظرف میشکستم
مخصوصا وقتی مهمونی میرفتیم!
+ مامان من بهت افتخار میکنم
که خراب کاری هاتو گردن میگیری
# از شروع ۹۵ تا حالا ۱ لیوان و یه کاسه شکسته.
* برای پست های شما عنوان مینویسیم
با قیمت مناسب
بلاگی ها شامل 20% تخفیف میشوند
کاش "امید" هم مث دستمال شعر های بچگی بود
زیر درخت آلبالو گم میشد
بعد که دلت براش تنگ میشد،
میدوییدی پیداش میکردی
وصلش میکردی به خودت
و همه چیز مث روز اولش میشد
به شکم دراز کشیده ام
یک بالش گذاشته ام زیر دستم
اشعار سید علی صالحی را میخوانم
به نبود معشوقه اش " ری را " که فکر میکنم
اشک هایم خودشان می آیند
لعنتی ها چه می فهمند
برنامه ام میگفت درس هفتم معارف دوم را
باید دست کم ۴۰ دقیقه پیش تمام میکردی...
بی صاحاب بشه این کنکور
هر وبی میری یه سرش وصله به این لعنتی
عذاب وجدان نخوندنت میکشه تو رو...
چند ماه پیش وقتی اینستاگرامم رو غیر فعال کردم
یهو در عرض ۲ ساعت ۵ تا از فالوئرهام کم شد
اینستافالو رو که چک کردم
دیدم دختر عمه ها و دختر داییم بودن!
الان که نگاه کردم
از همکلاسی ابتداییم گرفته
تا هم مدرسه ای های پارسالم
و آدم هایی که اصلا نمیشناسمشون
کلن 43 نفر همچنا فالو دارن آیدیمو
+یادم باشه یه چشم غره برم بهشون آخر هفته
++ عملیات با موفقیت انجام شد!
معلم ها آدم های خوبی هستند
به ما سواد یاد می دهند
از ما امتحان های سخت سخت میگیرند
ما را از کلاس ها بیرون میکتند
تک تک رفتارهایشان زیر ذره بین ماست
ما گاهی به مشکلاتشان میخندیم
اما تمام آه های معلم ها گلوی ما را میگیرد
ما معلم ها را دوست داریم.
+ موز دراومد
- ؟
+ موز دراومد الان
- چی؟
+ موز دراومد دیگه
- o_O ینی چی؟
+ لول ۱۵۰ اومدم موز در اومد!
- Fruite sugar splash و میگی؟ |:
من در برابر تمام رفقای مجازی ام مسئولم
چه زن چه مرد
و درد آور است وقتی
حتی یک راه حل ساده برای حل مشکل یکیشان
به ذهنم نمیرسد
در عمرم تمام برنج های آبکش شده ای که قرار بود
تنها سرگاز بگذارم و چند دیقه بعد -هنوز دقیق نمیدانم- زیرش را خاموش کنم
سوخته اند
تمام تمامشان
از این سوختن ها که ته دیگ فقط سیاه میشود نه ها
از آن ها که تا روی برنج سیاه و زرد میشود
و انگار باید پوست بکنی و داخلش را بخوری
پر از بوی دود و طعم کربن!
نصف بیشتر کتری های پر آبی که برای دم کردن چای گذاشته ام
سر رفته
خانه به آتش سوزی یک جرقه فاصله داشت
اگر مامان خانوم نبود
و خدا را شکر که همیشه بود
و کاش همیشه باشد
نصف بیشتر تکالیفم در ۱۲ سال تحصیلم در مدرسه نوشته میشد
یا کلا نوشته نمیشد و خوانده نمیشد و حالا ضعف پایه کمر شکن است
چون اول تنبلی نوشتن در دفترچه بود
و دوما فراموشی فراوان
اما نوبر تمام این ها
آهنگ تو از کجا پیدات شد از امیر عباس گلاب است
۸ روز دارمش
یک بار گوش ندادم
و این یعنی فاجعه حافظوی
کاش به جایی برسیم
که کمتر شاهد رفتن رفیقای مجازیمون باشیم
+امروز یه پست نوشتم
از زبون کوثر ۱۹ ساله
به کوثر ۲۴ ساله
تاریخ انتشارش درست ۵ سال بعده
حالا تا اون موقع زنده ام یا مرده
با خداست.
اصلا شاید دیگه اینجا ننویسم اون موقع
میترسیدم
نکنه ۵ ساله بعد باهاش گریه کنم
دلم بشکنه
از آدما فقط سراغ یکیو گرفتم
تازه تاکیدم کردم بهش زنگ بزنم :)
از خودم از آرزوهام پرسیدم
نکنه شرمنده الانم شم
موقع نوشتن همش میترسیدم شرمنده آینده ام باشم
چه زندگی قاراشمیشی جدا
فقط کاش از خودم یه ماشین داشته باشم
بیزارم از تاکسی گرفتن
اینکه مامان و بابا منو برسونن هم یه جاهایی واقعا معذب کنندس
راننده شخصیم نیستن که
اما کمتر پیش میاد بگن نه
* این هم باید منگنه بشه به نامه ای به خود ۵ سال بعدم.
[ نوک حنا و دوس پسرش ] که یادتونه
گودزیلای خونه صاحابشونه
هر روز بعد از ظهر ولشون میکنه تو باقالی های حیاط
غروب به غروب هم با کمک مامان خانوم جمعشون میکنه
از اون جایی که امروز هر دوتاشون خونه نبودن
وظیفه خطیر جمع آوری این ۲ عزیز! به عهده آقای پدر و من افتاد
جاتون خالی
نبودید ببینید یه خروس ۷۸ کرومزومی زپرتی
چجوری یه مرد ۵۰ ساله رو یه ربع دنبال خودشون دوئوند
از دور حیاط گرفته تا روی دیوار!
در نهایت آقای پدر بنده ی سیاه شده از خنده رو با ۲ چشم غره خفیف
و جمله ی "این چه مسخره بازیه این دختره راه انداخته"
به خانه همراهی کردن...
نیمه گمشده اش کامل بود
تا ابد ناقص ماند...
درسته که خدا به میلیارد ها میلیارد آدم
چندین دهه اجازه زندگی داده
و تو قیامت به کارنامه عملشون میرسه
دقیق و عادلانه
اما شما چرا فک میکنین
خدا یه زیراکس از عدالتش گرفته
و صاف اجی مجی کرده تو کنکوری که از ما میگیرین؟
یکی برای خوب شدن حالش رمان مینویسه
یکی برای خوب شدن حالش رمان میخونه
یکی هم برای خوب شدن حالش نباید رمان بخونه...
نه داشتن شغلیه که دنبالشی
نه داشتن آدمیه که میخوایش
نه داشتن چیزهاییه که دوس داری
و نه زندگی تو اون شهری/کشوریه که دلت میخواد
به نظر من؛
خوشبختی یعنی آرامش...
پتوی گودزیلا افتاده وسط هال
شلوارش وسط اتاق
کتاب قصه هاش زیر تخت
اونوقت مامان اومده لیوان آب منو از لب تاقچه برداشته
میگه: چرا اینقد تو شلخته ای؟
میگم: به من میگی شلخته،
پس اون یکی چیه؟
میگه: خواهر توئه دیگه!
پسره میدوئه تو پارکینگ و داد میزنه: خورشید...خورشید...
میگم: زهرمار
بابا میگه: این پِدَ سُّختِه شونه فاش ندن!
( یه این پدر سوخته ها فحش نده. )
داره شیرینی خونگی درست میکنه
میگم: مامان یدونه شیرینی هم به ما بده
با اخم یه تیکه قالب نزده رو میذاره تو بشقابم
میگم: شنبه که بشه
همه تون میرین مدرسه
من میمونم و این خونه و تمام این شیرینی ها
میگه: وقتی همه شونو تو اتاق گذاشتم
درشم قفل کردم
کلید رو هم با خودم بردم
حساب کار دستت میاد...
عذاب وجدان چیز خوبی است
برای دختری مثل من...
از مهم ترین آپشن هایی که بهشت داره
اینه که دسشویی نمیری!
+ امضا: بانویی که در صف دسشویی قبل از خواب همیشه خدا آخره.
دوستان بیاییم موقع خریدن هرچیزی چش و چالمان را خوب باز کنیم
موقع خریدن کتاب، بیشتر.
+زرد اختصاصی از زمان جنینی عمومی ها را هم به عنوان اشانتیون داشت!
۳۷ هزار و پونصد تومن پول بیزبون عیدیمو دادم پای زرد عمومی!
الحاقیه: زرد عمومیا رو بردم سوت پایان گرفتم! :)
اینجا شمال ایران است
صدای من را از اتاقم میشنوید
ما هنوز هم از ترکش های چهارشنبه سوری در امان نیستیم!
شمام اگه از ساعت 3 و نیم تا 6 و نیم یه بند ایستاده پای گاز سمنو هم میزدین
نه دست داشتین نه پا...
من خشن نیستم،
اهل جنگ و دعوا و مرافعه هم نیستم.
اما نمیتونم تضمین کنم،
کسی که اذیتم میکنه رو
10 برابر بدتر اذیت نکنم.
۵ دیقه یه نفس پشت تلفن
داره نحوه ی چت در کلش رو
واسه رفیقش توضیح میده
اونوقت طرف هنو
موفق به ارسال یک عدد نقطه نشده!
بهش میگم:
تو را یک عدد خنگ رفیق است.
+ چقد چایی ریختی؟
- چقد باید میریختم؟
+ خوب بگو چقد ریختی؟
- تو اول بگو چقد باید میریختم؟
+ ۳ تا قاشق
- من ۲ تا و نیم ریختم
+ چی؟ اون چایی خارجیه؛
کمش کن. نصف قاشق بسه...
# از من به شما نصیحت
تلاش نکنید معلم جماعتو دور بزنید
قطعاً سه پله از شما جلوترن!
- ناهار چی داریم؟
+ سبزی خورشت.
- سبزی خورشت طیف قورمه سبزی تا ترش(🍀)واش رو شامل میشه
کدومش دقیقا؟
+ واسه تو چه فرقی میکنه
همیشه یه ایراد آماده برای گرفتن داری...
به جهنم که فامیلی غلطتو تایید کردی
و دیگه نمیتونی کاریش کنی
خونه پرش کنکور 96 میشه دیگه...
رفتم کنکور ثبت نام کنم
دیدم فامیلیم تو سایت اشتباه ثبت شده.
تا شنبه هم دستم به هیچ جا بند نیست.
+ما اگه شانس داشتیم
خدا یک پکیج خوشبختی
با ضمانت مادام العمر
برامون میفرستاد.
ساعت ۱۲ و ۱۰ دیقه شبه
لپ تاپو وسط فیلم رو هایبرنات گذاشتم
شارژش پر شده اما هنوز به برق وصله
تختمم ۱ هفته اس مرتب نشده
یک عالم خرت و پرت روشه
مقنعه وپالتویی که جمعه واسه آزمون پوشیدم هنوز رو دسته تخته
درصد فیزیکم منفی ۲ شده
یک هفته اس رو تخت خواهرم میخوابم
موهام چرب شده
هنوز مسواک نزدم
بیشتر از ۲ ساعته که دشوری دارم
پیج اینستاشو دیده بودم
خونه نگو کاخ
استخر به چه بههههبههههی
دور همی با رفقا
گفته بودم:
اینا هر چی بخوان دارن!
امشب یه سر زدم به پست های قدیمی ترش
یه عکس بود خیلی قدیمی
2 تا بچه بالا سر یه مرد خوابیده
یه مرد شهید
بابا میخواست...
+ برای شهادی روح همه شهدا یه صلوات لطفاً
برف نمیزنه ها...
اما انگار آب دَشّویی ما از سیبری لوله کشی شده.
دقت کردین تو وبلاگ های آقایون فقط خانوما نظر میدن؟
+در راه رضای خدا یکی RSS و نحوه استفاده ازشو بگه
تا ما هم بدونیم داستان چیه؟
* به جهنم که عنوان #زنان_علیه_زنان شده.
از ساعت 11 صبح تا 3 بعد ظهر به بیگاری جمعه گانه دعوت بودیم...
[ اینجوری ]
لبو خیلی خوب است
درست به همان اندازه ای که
دندان درد بد است.
* با لحن جناب خان بخوانید لطفا!
برفی که از سمت گیلان آمده بود ببارد؛
باران شد و ابر شد و رفت.
من نمیدونم این چه مسخره بازی ایه که راه افتاده
فری*گیت فیل/تره
سای/فون نیز هم
به علاوه نسخه دسکاری شده اپرای اندرویدی
وبلاگ ها و وبسایت ها در ابعاد زیاد و در مدت کم
یکی یکی دارن فیل/تر میشن
مشکوک نیس یکم؟
شاهنور خیلی شکایت از شکستگی های لوله داشت.
سبحان الله! این چه بدبختی است آب این محل را گرفته!
آقای پدر هم ناراضی. من هم ناراضی. عمو غفار هم ناراضی.
فلان فعله هم شاکی. خدا عاقبت امور را اصلاح کند.
+ روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه،با دخل و تصرف
+ آلما توکل فیلتر شد!!!
۹۸یا هم access denied میزنه!
هیچ آدمی بدی بیخودی بد نیست
حتما یه گذشته تلخی براش وجود داشته...
راجع به دانشگاه یزد چیزی شنیدین امسال؟
[ اینجا ]بخونین.
توقع زیادیه؟
حرفای نگفتتو کسی بفهمه...
درد های نگفتتو کسی بدونه...
اینو ببینین
[ طالع بینی این هفته رنگی رنگی ]
به ماه کاپریون ماپریون و امتحان سخت و بدجنسی بقیه کاری ندارم
حتی مهم نیست اون مثلا عاشق دل سوخته
مهم اون خط آخره که میگه:
"یکی از آدم های اطرافت اصولا عقل نداره"
حالا کدومشون؛ خدا عالمه!
چقدر سخت میشود
وقتی مجلس ۷ ات
با ختم پسرت یکی شود.
روایت داریم یکی از عذاب های جهنم برزخی
دیدن فیلم کره ای با زیرنویس انگلیسیه...
به خودم قول داده بودم نرم سمت نوشته هاش...
بعد از 2 هفته تقریبا رفتم اینستا
نوشته بود:
هر چیز که در جستنِ آنی،آنی...
فکر کردم خب من کیم؟
هدفم چیه؟
خواننده باورت میشه؟
یه ربع فکر کردم
اونوقت گفتم:
هیچی؛ هیچیِ هیچی
راستشو بخواید
من یه دختر 18-19 ساله ام که فقط هیچی نیست...
تا حالا پیش اومده تاریخو گم کنی؟
بعد بری سراغ سالنامه ها و تقویم هات
تلاش هم بکنی که یکمی از حافظت مایه بذاری؟
اونوقت بفهمی که: هی وای من
هر جوریم که تا فلان تاریخ جون بکنم
برنامم جفت و جور نمیشه!
یه چند روز که گذشت تازه بفهمی
یک هفته از دنیا جلو افتادی
و هم اینکه هیچوقت نباید به حافظه ات اطمینان کنی...
امروز موقع سرخ کردن کتلت
حال مادری رو داشتم
که ۴-۵ تا از دختراش دم بختن
اما واسه هیچکدومشون
جهیزیه درسد و حسابی آماده نکرده
مامان خانوم صدامون کرده واسه شام
مطهره میگه: من که پُرِپُرم؛ شام نمیخورم
میگم: کباب داریما
میگه: حالا چجوری کباب بخورم من؟
مردم یجوری میگن: من سالم درس میخونم
انگار بقیه دوس دخدر/ دوس پسر (ها!) شونو
مینشونن بغل دستشون
یه پاراگراف میخونن
یه ماچ تحویل میگیرن!
والا...
من مینویسم بازم منتها نظرات بستس!
لطفا به بزرگی- و یا حتی کوچیکی- خودتون ببخشید!
مچکریم
+ :)
خالم زنگ زده میگه:
کوثر وقت داری امروز ما بیایم
برای دوقلوها پاورپونت درست کنی؟
+ آره خاله شامم بمونین پیشمون
- خیلی خب پس ما 1 و نیم اونجاییم
# کجا دارن میان الان؟
ما هنوز ناهار نخوردیم که!
مدیونین فک کنین # ِمهمون نواز خواهر کوچیکم بود!
تو خونه نشستی
پشت یه دستگاه لعنتی
بخاطر یه کنکور لعنتی تر
اونوقت دیدن عکس های پیاده روی دونفره ی
حاجی و جضرت عروس برای اربعین
حکم کلپچ کله سحر رو داره!
-بابات گوشیشو چند گرفت؟
+نمیدونم من اصلاً نقشی تو خریدش نداشتم
صبح رفت بیرون
ظهر اومد گفت گوشی خریده
#دقیقاً، بابای منم صبح رفت سرکار
ظهر که اومد گفت:بچه ها بیاین با گوشی جدیدم آشنا شین...
-آقای پدر هم مث باباهای شما صبح رفت
بعد ظهر اومد دیدیم گوشی خریده پولشو داده
تازه میگفت: حالا ببین خوب هست یا نه؟
+ ویندوز 10 مان را عاشُق گردیدیم...
تنها یه چیز از سرطان داشتن بدتره
اینکه بچه ای داشته باشی که سرطان داشته باشه...
The Fault in Our Stars 2014
با حال زار و نزار افتاده تو تخت
میگه: تو بهم سرما دادی
میگم: من که سالمم
میگه: الان که نه؛ اول مهر
میگم: اول مهر کجا، ۶ آذر کجا؟
اصن گوز چیش به شقیقه؟
آذری عزیز میدانی
پایتخت ساختند
من شمالی را مسخره کردند
چند قسمت بود؟
به گمانم 4 تا
میگویند عید 95، 5 اش هم می آید
در حاشیه ساختند
دوستان قمیمان را مسخره کردند
سری دو دارد انگار
شما که بهتر میدانید
از قدیم الایام رسم بوده
تهرانی جماعت در هر فیلم
دزد و قاتل و قاچاقچی باشد
آذری عزیز
مردانی که سالهاست دل کودکان ایرانی را شاد میکنند
به کودکان سرطانی کمک میکنند
به کودکان بی سرپرست محبت میکنند
حواستان هست،
تار تار موهای تیره شان دارد روشن میشود؟
دلشان میشکند؟
میدانی آذری عزیز
میگویند ( موی اندر شیر خالص زود پیدا میشود)
اما
این تظاهرات
این شعر های سراپا توهین
این معلق شدن از کار...
این مرد ها خانواده دارند ها
زن و فرزند...
آذری ها را باغیرتشان میشناسند
غیرتتان برمیدارد مردی سر افکنده زن و فرزندش شود؟
اینقد بدم میاد
اینقد بدم میاد
از کامنتایی که ته پستای
غم و اندوه و حزن و نفرین نالمون میاد
که چی؟:
لایک!
+بانو آزمونشو ریده(💩)
اعصاب نداره!
چقدر ماشین شخصی نعمت بزرگیه
اونوقت دختر های دیگه
از نشستن تو تاکسی ها
هزار بار تن و بدنشون میلرزه
که نکنه نرِ نامردی کنارشون بشینه
و من باز قدر نمیدونم
گفتم: میخوای بری؟
سر تکون داد که: آره
گفتم: من اذیتت میکنم؟
بازم سرتکون داد
اینبار گفتم: دوسم داری؟
محکم تر از همیشه سر تکون داد که: نه
+اونوقت تا ۱:۳۰ شب داشدیم فیلم میدیدیم...
خدا مبدونه چقد از اصطلاح:
شما ها دیگه بزرگ شدین...
بدم میاد
هیچوقت آدم خوش قولی نبودم
+ برای معصوم بانو
وقتی میگه:
[آجی نمیدونی ما تو مدرسه چیکار میکنم...]
یعنی باید گوشتو واسه ۲ ساعت تمام
بهش قرض بدی
تا از ازدواج داداش دوستش
تا پیچوندن دبیر پارسالش
برات بگه!
میگفت مدرسه تموم شه حسرتشو میخوری
میگفتم بذار تموم شه نمیخورم
+ هیچوقت آدم حرف گوش کنی نبودم!
شاید اگه زبون نرم تری داشت
میتونست زندگی بهتری داشته باشه
اگه دخدر دار شدم
کاری میکنم که زبونش
۷ متر سر بقیه دراز باشه
اینو به خودم قول میدم!
گاهی میگم:
کاش فلانی هم مثل فلانکی
فلان رفتار رو میکرد.
حالا دارم فکر میکنم
اگه قرار بود همه مثل هم رفتار کنن
دیگه هیچ کس با دیگری فرق نداشت
اونوقت دیگه آدم عاشق نمیشد
اونوقت زندگی چقد بیخود بود!
تا حالا دیدین
یه سری چش و ابروا
عجیب گیران؟
و تو نگاه نمیکنیشون
چون میترسی
که نتونی دل بکنی
از اون چشا!
دیدید یه سریا هسدن
خودشون میرن دسشویی
اونوق بقیه باهاس سند بذارن
بیارنشون بیرون؟!
ما یدونه از اینا تو خونه داریم!
دلم تنگ مدرسه نیست اما
زنگ نماز میخواد
از اون زنگ تفریح های 35 دیقه ای
که پت و مت وار جیم بزنیم پشت مدرسه
من زار بزنم اون دلداری بده
بعد اون زار بزنه و من دلداری!
+ عجیب دلم گرفته بیخودی
+ کوثر جان اون موقع ها مث الان نبود که
شناسنامه من 2 سال بزرگتر از خودمه
- چرا؟
+ شاه یه قانون گذاشته بود
دخترای زیر 18 سال نتونن عقد کنن
# اون موقع که کسی به سجل اهمیت نمیداد!
- خب چند سالگی ازدواج کردین؟
+ 22 شناسنامه ای
20 واقعی...
میگفت خونشون قشنگه
حیاط خلوت داره
با یه درخت انار
پرسیدم: آخرین بار کی رفتی اونجا؟
گفت: 10 سال پیش!
و من فکر کردم ممکنه
10 سال آینده
این اتفاق واسه منم بیوفته؟
ممکنه یه آدمی که اصلا منطقی نیست
در عرض چند ماه به حد قابل تحمل بودن برسه؟
دیشب خواب دیدم
نشستیم سر سفره
داریم ناهر میخوریم
با کل شی قدیر
من یه بشقاب ته دیگ داشدم
که چاهار پنجمشو بقیه از تو بشقابم خوردن!
+خواب عذابی که میگن اینه ها....
خدای نوکرتم
درسته لطف و رحمتت زیاده
سرعت فرستادن رحمتت هم بالاس
لطفا هوای این فرشته هاتو داشته باش
این لطف و رحمتو به صاحابش برسونن
نه یکی دیگه....
+ مچکریم
فردا روز
این موقع
ومپایر دیریز را
می توان دانلود نمود
ما را دل در دل نمیباشد
عجیب!
کاش یکی پیدا شه
برام توضیح بده
حکایت عشقی بی شین بی قاف بی نقطه
که اسم یه کتابه
ینی چی!
واژه حاج آقا
۲ سال پیش تنگ اسم هر کی می نشست
مایه احترامش بود
پارسال شد فحش
امسال، نفرین!
میخواستم بهش بگم:
آقای نسبتا محترم
به جون و مال خودت رحم نمیکنی
به جون و مال مردم رحم کن
فکر کردم و دیدم
آدمی که به خودش رحم نمیکنه
چرا باید به دیگران رحم کنه؟
خدا به یک سری ها عقل بده
به ما هم دل خوش!
میاد نصفه نصفه حرف میزنه
نگرانت مبکنه
بعد گم و گور میشه!
خداجون
باز دوباره قراره چی بشه؟
چرا یسره پشت هم خواب هایی میبینیم
که میگه غم و اندوه میبینین
تولد بچه ناقصو دیگه کجای دلم بذارم؟
گردنبندی که بالای ۶ ساله
حتی ۱ روز کاملم از گردنم جدا نبوده
پاره شده امشب...
:(
یه دوستی
عکس نقاشیای سر جوونی باباشو
گذاشته وبش
چقدم که خوشگل بود
یاد بابام افتادم
و دفتر داستانش
که با خط ریز و خوشگل
تو یدونه از این دفتر قدیمیا
که روجلدش نوشته:
تعلیم و تعلم عبادت است !
داستاناشو نوشته بود!
و من از خوندنشون حظ میکردم
نسل بعد از ما قراره چیو ازمون ببینن و
عشق کنن از اینکه پدر و مادرشون ماییم؟
نوشته های وبیمون؟
که یه روز ییهو پاک شه کلش؟
یا اینستامون مثلا!
آقا حواستون به نوشته هاتون باشه
پس فردا شرمنده گوگولیاتون نشین!
بعضی ها هم عجیباً ارث پدریشونو از ما طلب دارن
به اون کسی که اولین بار
شکلات نعنایی با قیافه کاکائو
رو تولید کرد؛ باس بگم:
ریدم (💩) تو اون ابتکارت!
به قول مامان اگه یکی بخواد بیاد خونت
باید از یه هفته قبل بگه
روز اول برنج بپزی
روز دوم خورشت
روز سوم سالاد
و قصه علی هذا
بعد مهمون پشیمون میشه از اینکه اومده خونت
چون غذا مونده ۱ هفته پیشو به خوردش دادی
چه شرایط بدیه
وقتی نمیدونی
گشنته
یا شیکمت درد میکنه!
گوشیو که میگیرم دستم
اول بلاگ رو چک میکنم
بعد بلاگفا
بعد ۲ تا پیج از اینستا دوستان
بعد ۳ تا رمان در حال تایپ ۹۸یا
اونوقت نتو قطع میکنم و
گوشیو قفل!
وقتی همون روز اولی
۱۰۰ تا سوال ریاضیو میگه
هم طرح کنن هم حل
ینی عروسی داریم امسال!
به قول[ حاجی ]:
اینا از سختیای زندگیه
همه اینایی که مردن و مجروح شدن تو مکه به کنار
اون 300 و خرده ای که گمن
کجان؟
چن تاشونو دزدیدن؟
3 روز عزای عمومی
واسه مردم، جوون و پدر و مادر میشه؟
جناب ولیعهد وزیر
سالم موندن که بقیه بمیرن؟
باز پاشید برید خرید کنین
پول بریزین تو حلقومشون....
از خواب هام بیزارم
وقتی خبر از داغون شدن من میدن
همین که هر مردی فارغ از کوتاه یا بلندی قدش
یه کفش نهایتا با ۳ سانت پاشنه میپوشه
ینی« قدرت دست شماس »
نه مث ما که باید
واسه۳ وعده عروسی پشت هم
هم غصه داشته باشیم
که چه بلایی سر پاهامون میاد!
انقده بدم میاد از وبای بیصاحاب
از اینا که صاحابشون امروز پست میذاره
ماه بعد کامنتا رو تایید میکنه
این وبا گاهی نفرت انگیز میشن حتی
مث رمانی که نویسنده اش سالی یه پست میذاره
تنفر منو برنینگیزونید لطفا
شاید حق با بابا باشه
نباید قضاوت کرد
حتی وقتی دوس داری دلیل پیدا کنی
برای هر اتفاقی که میوفته
مث تصادف امشب
اینکه چرا اون پرشیا و پراید دپلقیس شدند
میگم زشت نباشه یه وقت
یه سری از دوستان میان
کامنت خصوصی میذارن
ما نمیتونیم فحش کششون کنیم....
اصن یه وضی....
عاقا یه حاجآقایی بود
هم تو بلاگ هم اینستا
که یه مدته سر و سوش نیست
میگم نکنه ابن حاجاقا
همون حاجاقای پا شکسته ای باشه
که دیشب مامان اینا رفتن بش سر بزنن؟!
بالاخره مهاجرت کردم!
هرچند که نظرات و پیوند ها نیومد!
از ترس پاک کردن وبم تو بلاگفا!
اصن یه وضی!!!
۱۰ دیقه نشستم
و براش آخرین پست کنار کبود کدر رو خوندم
میگه: همین یه ذره؟ کم بود که!
میگم: من بیل میزنم تِعیبَ نَرمَه(teieeba narma)
سالی به ۱۲ ماه شکسته
هر روز هم دارن
شکسته بندمیارن
برا لوله...امروز از این
تراکتور چنگک دارا
آوردن زمینو بکنه
لوله رو عوض کنن
چرخ نو تراکتوره پنچرشد
اومدن پنچری بگیرن
سوزنش رو خراب کردن
دادن ماشینو درست کنن
بعد لوله عوضشه...
از ناهار پریروز
تا الان که صبحونس
یعنی۴۸ ساعته تموم
دارم ماکارونی میخورم!
یه دوستی
یه پستی گذاشت
یاد پست یه دوست دیگه افتادم:
الان چه مدرسه سمپاد باشه
چه شاهد
با چند تا حامله هم کلاسیم!
خدا رو شکر امسال هم تموم شد
و ما حامله نشدیم!
+ جا داره بگم
خدا رو شکر ۱۲ سال تحصیلمون گذشت
و ما حامله نشدیم.
+ اصن یه وضی.
روبه روی خونه ما یه تعمیرگاه ماشین هس
چند روز پیش ماشین مامانو با کل دم و دسگاش
گذاشتیم اون جا
الان تمام آهنگ های فلش
که خودم زدم
داره از اون مغازه پخش میشه!
میتونیم بابت سرقت ادبی
ازشون شکایت کنیم عایا؟
بعد از اون آزمایش بیخود
قوت غالب من شده
شیر و پنیرو قرص آهن البته
اونم منی که سالی یه بار شیر میخوردم
و قرص هرگز
یکی فقط ربط مستقیم
لبنیات و به آنمی
که هی مامان روش تأکید داره رو
به من بگه ممنون میشم
درست وقتی که با دست پر
عاقآ
به قول این دختر مدله:
چشمون زدین؛ نه؟
چشمون زدن.
این فالوورا چشمون زدن؛
چشتون درآد!
عاقا رفدیم خونه بابزرگ
دیدم خونش شبیه شب عید شده
موش افتاده
خالم میگه: نذر کردم موش پیداشه
۵۰۰ تومن بدم مسجد!
از صبح هرجا سرزدم
دیدم واسه پستا دوتا دوتا کامنت گذاشتم
جالب اینجاست که
فک میکردم کامنت نذاشتم اصن
خدا آخر عاقبت منو باکنکوربخیر کنه
۴ باره اشکم اومد امروز
کنترل هاتونو دوستان
+تولد آبجی خانوم امام رضامون مبارک
وایسی جلو آینه و بگی:
کاشواقعیبودی
بغلت میکردم؟