یه سری آدم ها هم هستن که نه فقط به عالی ترین حالت
بلکه به معمولی ترین حالت هم گند میزنن
یه سری آدم ها هم هستن که نه فقط به عالی ترین حالت
بلکه به معمولی ترین حالت هم گند میزنن
امروز بعد 5 سال یک سری قیافه ها دیدم که عمرا در خیال هم بشود تصور کرد این شاخ های دنیای مجازی
یک روزی تو دسته های 3 تایی به خز ترین حالت ممکن انگشت هایشان به نماد پیروزی کنار صورت ساده و پرمویشان نگه داشته اند.
و لنز گوشی مامان من آن را ثبت کرده است...
اگه بزرگ شدن ینی بقیه ازت انتظار داشته باشن مرغ پاک کنی، میخوام صد سال سیا بزرگ نشم.
+خاله عروسی من باید برقصیا
-خبر مبریه؟
+ چه خبری مثلا؟
-...
+نه بابا!
به خودش اشاره میکنه و میگه:
-سرتو میبرما! حًلا گًت تر از توام دره ها!*
*هنوز بزرگتر از توام هستا!
از این دخترای آروم،
که اگه یه هفته هم کسی باهاش حرف نزنه کاری به کار بقیه نداره.
اهل جنگ و دعوا نیست فقط تا وقتی کسی اذیتش نکنه؛
دخالت بیجا تو زندگیش نکنه.
من آرومم اما رو خوابم حساسم،
رو وسایلم،
لباسام،
کتابام،
رو زندگیم کلا.
وقتی کسی کتابمو ببره نسخه خطی پاره پوره تحویل بده؛
یا وقتی که خواب باشم و با لگد! بیدارم کنن؛
یا وقتی بدون در جریان گذاشتن من لباسامو جر واجر میکنن؛
دست خودم نیست نمیتونم آروم بمونم.
و کاملا هم طبیعیه!
این جمله ی ( اگه برم تو قبرم بخوابم مامانم میگه پاشو زیرتو جارو کنم) مصداق بارزش منم!
خدا کنه حال هفته بعدم از امشبم بهتر باشه
+و کنکوری که همچنان خر است.
به نظرتون چند صد سال دیگه باید بگذره
تا یه گروهی از مردم بفهمن
بعضیا سکوت شب و دوس دارن
و بعضیای دیگه غوغای روز رو؟
کوثر دیوانه من
همه آدما میتونن قشنگ حرف بزنن
اما همه اونایی که قشنگ حرف میزنن
رفتارشون به اندازه حرفاشون قشنگ نیست.
+آلما توکل از نویسنده هاییه که میخونمشون
هرچند که همه نوشته هاشو به طور کامل قبول ندارم
اما [ این ] به نظرم خوندنش ضرر که نداره هیچ مفید هم هس...
کاش من هم به اندازه خیلی از وبلاگ نویس های دیگه شجاع بودم.
+ این دومین پستیه که دوستان یا متوجه منظور من نشدن
یا کلا ۱۸۰ درجه برعکس منظور من برداشت کردن
جدن انقد گنگ حرف میزنم؟
کاش این روزا
در کنار محکوم کردن مرد نمیدونم کجایی
که برای در آوردن حرص زن اولش
با ۴ تا دختر همزمان ازدواج کرد
و امثال این دفاع از حقوق زنان،
یادمون نره که فقط دنبال حقوق پایمال شده خودمونیم
قرار نیست به جنس مخالفمون توهین کنیم
یا دنبال سلب حقوقشون باشیم
و یا اینکه به عقاید بقیه آدما بی احترامی کنیم.
+خونه ای که اینترنت نداشته باشه خونه نیست.
-پس چیه؟ کرکولیه*؟
+بلکم بدتر...
* کرکولی همون لونه مرغه!
+ بالاخره نت گرفتم.
اینایی که ۷ صب آرایش کرده تو جلسه کنکور بودن
ساعت چند بیدار شدن ینی؟
کاش بیشعوری آمپول داشت...
فک کنم اگه تو دنیای هری پاتری بودم
بیشترین طلسمی که ازش استفاده میکردم
آبلیویت بود.
یک وبلاگ نویسی بود که میگف:
آدما نه به اندازه عکسای اینستاشون خوشبختن
و نه به اندازه نوشته های وبشون بدبخت
من میخوام بگم:
گاهی آدما خیلی بیشتر از عکسای اینستاشون خوشبختن
همونایی که خوشبختیشونو قاب میگیرن
تو ۷ تا سوراخ موش قایم میکنن
که دیده نشه
در عوض هستن اونایی که همینکارو با بدبختیاشون میکنن...
مثلا تابستان باشد
بعد چند ماه به خودت استراحت بدهی
از کار و کار و کار و زحمت
دست زنت را بگیری ببری خانه بچه ها
رسیده نرسیده خبر بدهند
خانه ات خالی شده
(شما بخوانید خالی کرده اند)
+ کمی خونه جدید کار داره
فعلا صدای کوثر رو از همین خونه پذیرا باشید
:)
کتاب ها ( ❤ )
فیلم ها
وبلاگ جدید
اینستا
تلگرام
لباس برا عروسی
قرار با رفقا
خوشحالی یعنی
۳ روز بعد کنکورت جشن عقد پسر عمت باشه...
+ أما خو لباس نٍدارٍمی
أسه چی وانٍه بًبو
وًلّا...
اینجوری که پیش میره باید با پالتو و بوت بریم سر جلسه کنکور
+ بارون نی که سیله...
خانه بی نت به چه ماند؟
به زنبور بی عسل...
+والا به قرعان
و تو ای مرگ نیا...
« استرس » ما را کشت.
گاهی لازمه آدم پاشه وایسه
با انگشت به اون آدمی که باید اشاره کنه
بعد رو به خدا بگه:
نمی کشی خفه اش کن اینو لطفا...
بچه تر که بودم (هنوز هم بچه ام)
فکر میکردم هر آدمی اگه ساعت برنارد رو داشته دیگه مشکلی نداره
اما حالا خیلی چیز ها هست که با اون ساعت درست نمیشه...
وقتی خبر فوت 19 تا سرباز تو تصادف رانندگی به گوش هر کسی برسه
به طور معمول ناراحت میشه؛
نه دوره بیوفته تبریک بگه!
+[ اینجا ]
کامنت "سید"
امشب یکمی بالا و پایین کردم نوشته هامو
دنبال یه نوشته خوب بودم
که بخونمش و صدامو ضبط کنم
- کاملا تحت تاثیر [ رادیو بلاگی ها ]م الان -
هرچی بیشتر گشتم کمتر یافتم
مدت ها قبل هم یه وبلاگ دیگه ای زدم
به نظرم کوثرِ قبل کنکور با بعدش متفاوت میومد
و انگار خیلی هم اشتباه نکردم
خلاصه وبلاگ جوراب سفید داره نفس های آخرشو میکشه
ولی پاک نمیشه
اینجا میمونه اگه خدا بخواد
و بلاگ آلزایمری نشه - ایشالا -
امضا: دختری که حس میکنه یکمی بزرگتر شده...
حرف های یه سری از آدما
مث زیست خوندن یه پشت کنکوریه
باید دائم یه قلم و کاغذ دم دستت باشه
تا واو به واو حرف هاش رو تو ذهنت درست ثبت کنی
10 نفری داشتیم والیبال میدیدیم
عمه صدا کرد:
آقایون بفرمایید شام
ما 5 تا دختر بی تفاوت،
داشتیم پا میشدیم
که مهدی گفت:
فقط آقایون؟
خانوما شما نیاین شام...
+ به خودم گفتم:
تویی که باید برای خودت احترام قائل شی..
نه پسر عموت؛ برای دخترِ عمو ها و عمه هاش!
یک آمبولانس رد شد
صدای قرآن آمد
ده ها ماشین رفتند
خاک امشب مهمان تازه ای دارد
آدمای معمولی میتونن آرزو داشته باشن
اما نمیتونن چیزهای فوق العاده بخوان
آدمای معمولی میتونن از بقیه خوششون بیاد
اما نمیتونن آدمای فوق العاده رو بخوان
آدمای معمولی میتونن سفر برن
اما نمیتونن سفر های فوق العاده بخوان
آدمای معمولی میتونن شاغل باشن
اما نمیتونن شغل های فوق العاده بخوان
آدمای معمولی میتونن زندگی کنن
اما نمیتونن عاشقی بخوان
اصلا تو هر خونه ای باید یه خواهر کوچیکتر باشه
که وقتی حواسش نیست
دستشو خودکاری کنی
قبل اینکه ری اکشنی نشون بده
در ری...
هرگز با یک دیوانه ی بی عقل هم اتاق نشید
حالا میخواد رفیق فابتون باشه؛
دشمن خونیتون باشه؛
یا خواهر کوچیکه تون...
+ تا مادرم -خدابیامرز- زنده بود
تمام کارهای خونه با من بود
از آشپزی تا جارو زدن خونه
منتها وقت چایی خوردن
2 تا استکان میگرفت
یکی برای خودش
یکی برای بابا!
خدا شانس نداده که...
- نه خدا شانس داده
فقط خِشتَک کیسه ما سوراخ بود!
مردمم شانس ما رو رو هوا زدن...
برای من مادربزرگ زنی ست نحیف
با سرفه های ممتد و قرص های زیر زبانی
که همیشه خدا چایی اش به راه است
و نهارش به اندازه یک مهمان بی خبر که تو باشی، اضافه تر...
+ یکهو همینجوری بی هوا دلم تنگش شد.
خدا به یه سری از آدما اعصاب فولادی داده
به یه سری چونه پلاستیکی
به بقیه مرض اعصاب دائمی...
+ یه گونه بسیار نادری هم هس
خدا بهشون چیزی نداده
ولی از ۳ گروه دیگه دورشون کرده!
در وصف جذابیت شرلوک هلمز همین بس که وبلاگ نویس بود...
حس میکنم وبلاگم شده شبیه خونه یه مادربزرگ تنها بعد مرگش.
تا اعلامیه نزنی سوم، هفتم، چهلم، سالگرد
کسی جز بچه هات نمیاد به خونت سر بزنه
برات فاتحه بفرسته
به خودی خود چندان هم بد نیست
مشکل از اونجایی شروع میشه
که بعد از چند وقت نه اعلامیه ای زده میشه
و نه حتی بچه هات به یادتن
پست های اینجا هم انگار حکم اون اعلامیه رو دارن
ساعت ۱و ۴۵ دیقه نصفه شبه
مردم یه چشم خوابیدن
من هنو دارم تو آشپزخونه ظرف میشورم.
گاهی وقتا آدما زیاده خواه میشن
عالم و آدمو کچل میکنن
تا خواسته ی زیادی شون برآورده بشه
و خب به خواسته اشون هم میرسن
اما گاهی وقتا یه آدم های دیگه ای هم هستن
حداقل های بدیهی بقیه آدما
براشون رویاست
در اون زمان های قدیم
ما یک آپشنی داشتیم
به نام حس نوشتن
ذارتی به ذورتی مطلب مینوشتیم
در وبلاگ خویش پست مینمودیم
منتها از اونجایی که
این فالوعرا چشمون زدن
و چشتون دراد
دیگر آپشنمان ما را بدرود گفته
و ما ماندیم و جای خالی اش
آخ که شهرزاد و فرهاد ازدواج کردن
ما را شادی سر گرفت
دیش دیرین دیرین دیرین دین
وبلاگ نویس هایی که میخونمشون
خواننده هایی که داشتم
حس نوشتنم
همه نیستند
- نمیدونم این چن وقته چرا این همه وسیله میشکنه؟
+ میشکنه یا میشکونی؟
اصن ۲۰ سال پیش که تازه عروس بودی،
چیکار میکردی؟
- اون موقع ها که اصن خیلی بد بود
هی ظرف میشکستم
مخصوصا وقتی مهمونی میرفتیم!
+ مامان من بهت افتخار میکنم
که خراب کاری هاتو گردن میگیری
# از شروع ۹۵ تا حالا ۱ لیوان و یه کاسه شکسته.
* برای پست های شما عنوان مینویسیم
با قیمت مناسب
بلاگی ها شامل 20% تخفیف میشوند
به شکم دراز کشیده ام
یک بالش گذاشته ام زیر دستم
اشعار سید علی صالحی را میخوانم
به نبود معشوقه اش " ری را " که فکر میکنم
اشک هایم خودشان می آیند
لعنتی ها چه می فهمند
برنامه ام میگفت درس هفتم معارف دوم را
باید دست کم ۴۰ دقیقه پیش تمام میکردی...
بی صاحاب بشه این کنکور
هر وبی میری یه سرش وصله به این لعنتی
عذاب وجدان نخوندنت میکشه تو رو...
چند ماه پیش وقتی اینستاگرامم رو غیر فعال کردم
یهو در عرض ۲ ساعت ۵ تا از فالوئرهام کم شد
اینستافالو رو که چک کردم
دیدم دختر عمه ها و دختر داییم بودن!
الان که نگاه کردم
از همکلاسی ابتداییم گرفته
تا هم مدرسه ای های پارسالم
و آدم هایی که اصلا نمیشناسمشون
کلن 43 نفر همچنا فالو دارن آیدیمو
+یادم باشه یه چشم غره برم بهشون آخر هفته
++ عملیات با موفقیت انجام شد!
معلم ها آدم های خوبی هستند
به ما سواد یاد می دهند
از ما امتحان های سخت سخت میگیرند
ما را از کلاس ها بیرون میکتند
تک تک رفتارهایشان زیر ذره بین ماست
ما گاهی به مشکلاتشان میخندیم
اما تمام آه های معلم ها گلوی ما را میگیرد
ما معلم ها را دوست داریم.
+ موز دراومد
- ؟
+ موز دراومد الان
- چی؟
+ موز دراومد دیگه
- o_O ینی چی؟
+ لول ۱۵۰ اومدم موز در اومد!
- Fruite sugar splash و میگی؟ |:
من در برابر تمام رفقای مجازی ام مسئولم
چه زن چه مرد
و درد آور است وقتی
حتی یک راه حل ساده برای حل مشکل یکیشان
به ذهنم نمیرسد
در عمرم تمام برنج های آبکش شده ای که قرار بود
تنها سرگاز بگذارم و چند دیقه بعد -هنوز دقیق نمیدانم- زیرش را خاموش کنم
سوخته اند
تمام تمامشان
از این سوختن ها که ته دیگ فقط سیاه میشود نه ها
از آن ها که تا روی برنج سیاه و زرد میشود
و انگار باید پوست بکنی و داخلش را بخوری
پر از بوی دود و طعم کربن!
نصف بیشتر کتری های پر آبی که برای دم کردن چای گذاشته ام
سر رفته
خانه به آتش سوزی یک جرقه فاصله داشت
اگر مامان خانوم نبود
و خدا را شکر که همیشه بود
و کاش همیشه باشد
نصف بیشتر تکالیفم در ۱۲ سال تحصیلم در مدرسه نوشته میشد
یا کلا نوشته نمیشد و خوانده نمیشد و حالا ضعف پایه کمر شکن است
چون اول تنبلی نوشتن در دفترچه بود
و دوما فراموشی فراوان
اما نوبر تمام این ها
آهنگ تو از کجا پیدات شد از امیر عباس گلاب است
۸ روز دارمش
یک بار گوش ندادم
و این یعنی فاجعه حافظوی
کاش به جایی برسیم
که کمتر شاهد رفتن رفیقای مجازیمون باشیم
+امروز یه پست نوشتم
از زبون کوثر ۱۹ ساله
به کوثر ۲۴ ساله
تاریخ انتشارش درست ۵ سال بعده
حالا تا اون موقع زنده ام یا مرده
با خداست.
اصلا شاید دیگه اینجا ننویسم اون موقع
میترسیدم
نکنه ۵ ساله بعد باهاش گریه کنم
دلم بشکنه
از آدما فقط سراغ یکیو گرفتم
تازه تاکیدم کردم بهش زنگ بزنم :)
از خودم از آرزوهام پرسیدم
نکنه شرمنده الانم شم
موقع نوشتن همش میترسیدم شرمنده آینده ام باشم
چه زندگی قاراشمیشی جدا
فقط کاش از خودم یه ماشین داشته باشم
بیزارم از تاکسی گرفتن
اینکه مامان و بابا منو برسونن هم یه جاهایی واقعا معذب کنندس
راننده شخصیم نیستن که
اما کمتر پیش میاد بگن نه
* این هم باید منگنه بشه به نامه ای به خود ۵ سال بعدم.
[ نوک حنا و دوس پسرش ] که یادتونه
گودزیلای خونه صاحابشونه
هر روز بعد از ظهر ولشون میکنه تو باقالی های حیاط
غروب به غروب هم با کمک مامان خانوم جمعشون میکنه
از اون جایی که امروز هر دوتاشون خونه نبودن
وظیفه خطیر جمع آوری این ۲ عزیز! به عهده آقای پدر و من افتاد
جاتون خالی
نبودید ببینید یه خروس ۷۸ کرومزومی زپرتی
چجوری یه مرد ۵۰ ساله رو یه ربع دنبال خودشون دوئوند
از دور حیاط گرفته تا روی دیوار!
در نهایت آقای پدر بنده ی سیاه شده از خنده رو با ۲ چشم غره خفیف
و جمله ی "این چه مسخره بازیه این دختره راه انداخته"
به خانه همراهی کردن...
نیمه گمشده اش کامل بود
تا ابد ناقص ماند...
درسته که خدا به میلیارد ها میلیارد آدم
چندین دهه اجازه زندگی داده
و تو قیامت به کارنامه عملشون میرسه
دقیق و عادلانه
اما شما چرا فک میکنین
خدا یه زیراکس از عدالتش گرفته
و صاف اجی مجی کرده تو کنکوری که از ما میگیرین؟
دقت کردین شتر چه حیوون خسته ایه؟
دم هر خونه ای که بخواد بمونه
نه قدم میزنه
نه وایمیسه
نه میشینه
نه لم میده
و نه حتی چرت میزنه!
یهو خودشو راحت میکنه و میخوابه...
تازه غدا هم تو انبان مبارک ذخیرس
غصه روزی هم نداره...
ساخته رضا عطاران
متفاوت با اون چیزی که از ساخته های این مرد در ذهن داشتم
قصه مردی که 40 سال دیوانه وار عاشق زنی بود
که اون زن هر بار چیز یا فرد دیگری رو ترجیح میداد
انگار که تو ضمیر ناخودآگاه اون زن حک شده بود:
این مرد تا ابد هست
تا ابد منتظر من میمونه
پس بذار چیز ها/ افراد دیگه رو تجربه کنم...
زن ستیز نیستم اما
به نظر من مرد قصه حق این زن نبود.
اگه 40 سال آینده این زن تنها میموند، شاید لیاقت داشتن این مرد رو پیدا میکرد
اون از جوونیش و زندگیش برای این زن مایه گذاشت
و هر باری که اون زن شاد از ایران میرفت و تنهاش میذاشت فقط به رفتنش لبخند میزد...
قصه باید اون جایی تموم میشد که زن،غمگین، از پنجره هواپیما به بیرون خیره میشه...
و مرد پشت به دوربین داره سیگار میکشه و گریه میکنه
درست 1 ثانیه قبل از به صدا در اومدن زنگ...
این یعنی زندگی واقعی .
پتوی گودزیلا افتاده وسط هال
شلوارش وسط اتاق
کتاب قصه هاش زیر تخت
اونوقت مامان اومده لیوان آب منو از لب تاقچه برداشته
میگه: چرا اینقد تو شلخته ای؟
میگم: به من میگی شلخته،
پس اون یکی چیه؟
میگه: خواهر توئه دیگه!
پسره میدوئه تو پارکینگ و داد میزنه: خورشید...خورشید...
میگم: زهرمار
بابا میگه: این پِدَ سُّختِه شونه فاش ندن!
( یه این پدر سوخته ها فحش نده. )
داره شیرینی خونگی درست میکنه
میگم: مامان یدونه شیرینی هم به ما بده
با اخم یه تیکه قالب نزده رو میذاره تو بشقابم
میگم: شنبه که بشه
همه تون میرین مدرسه
من میمونم و این خونه و تمام این شیرینی ها
میگه: وقتی همه شونو تو اتاق گذاشتم
درشم قفل کردم
کلید رو هم با خودم بردم
حساب کار دستت میاد...
یه دریاچه دوسداشتنی
بعد از ظهر 2 روز پیش
همراه با کل شی قدیر
+[ اینجا ] وبلاگ آقای روانی است
ایشون یک مسابقه راه انداخته
ما را هم شرکت داده
هر کسی دوسداشت
زیر پستش از 0 تا 20 یه نمره به من بده.
+تشکرات
این روز ها که دور و برمان آپارتمان و شهرک ساخته اند
و از "تاک در سرایی" نجات پیدا کردیم
عجیب میخواهم برگردم به ۱۰-۱۲ سال پیش
آنوقت میروم توی زمین کشاورزی بغل خانه مان والیبال بازی میکنم
اصلن میروم توی تیم پسر همسایه مان پاسور میشوم
پسرک تپل آبی پوش دوست داشتنی
تیم خوبی میشدیم حتما...
۵ دیقه یه نفس پشت تلفن
داره نحوه ی چت در کلش رو
واسه رفیقش توضیح میده
اونوقت طرف هنو
موفق به ارسال یک عدد نقطه نشده!
بهش میگم:
تو را یک عدد خنگ رفیق است.
به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه کنید:
در مسابقات خر شناسی جهانی
رشته دینامیک از خانواده فیزیک،
توانست با قدرت هر چه تمام تر
از پس تمامی حریفان خود بر بیاید
و لقب خر ترین خر دنیا را کسب کند.
ما این موفقیت بزرگ رو به خانواده فیزیک
و خصوصا جناب نیوتون تبریک عرض میکنیم.
یه تصادفی شد یک ساعت و نیم پیش
درست جلوی در خونمون
جوری واسه تماشا
ماشین دو طرف خیابون پارک شد
که تو عزا و عروسی سابقه نداشته...
+ خواهری امروز کمربند قرمز گرفت.
این آهنگ انگار شرح حال یه مرده
که زخم دلتنگیش سر باز کرده
اما نمیخواد خیلی هم دردشو بقیه ببینن
یه مرد غمگین با غرور خاص خودش که میگه:
هنوزم دوست دارم و از همین حرفا
قربون صدقه نمیره
عجیجم و عشقم و قربونت برم نمیبنده به ناف دختره
حتی نمیخواد خیلی دوست داشتنش رو باز کنه
میگه: با اینکه غمگینم هنوز سرپام
دلتنگه، داغونه، حالش بده
اما همچنان محکمه
انگار از همون مرد هاست که از بچگی تو گوشش خوندن:
مرد که گریه نمیکنه
...
+ چقد چایی ریختی؟
- چقد باید میریختم؟
+ خوب بگو چقد ریختی؟
- تو اول بگو چقد باید میریختم؟
+ ۳ تا قاشق
- من ۲ تا و نیم ریختم
+ چی؟ اون چایی خارجیه؛
کمش کن. نصف قاشق بسه...
# از من به شما نصیحت
تلاش نکنید معلم جماعتو دور بزنید
قطعاً سه پله از شما جلوترن!
- ناهار چی داریم؟
+ سبزی خورشت.
- سبزی خورشت طیف قورمه سبزی تا ترش(🍀)واش رو شامل میشه
کدومش دقیقا؟
+ واسه تو چه فرقی میکنه
همیشه یه ایراد آماده برای گرفتن داری...
دخترک امتحانش را خراب کرده بود،
پسر برایش کیک خرید.
دخترک لب برچید،
پسر ناز کشید.
دخترک فکری شد،
پسر خنداندش.
دخترک پدرش رفت،
پسر آغوش شد.
دخترک طرف تاریک شاهزاده سوار بر اسب سفیدش را دید،
پسر حامی شد.
دخترک برادر داشت...
+نداشتن برادر بزرگتر همیشه از بزرگترین حسرت های زندگیم بوده...
همش فک میکنم
اگه یه روزی دخدر دار بشم
اینجا رو نشونش بدم
چه حسی پیدا میکنه؟
البته اگه بلاگ آلزایمر نگیره!
پیج اینستاشو دیده بودم
خونه نگو کاخ
استخر به چه بههههبههههی
دور همی با رفقا
گفته بودم:
اینا هر چی بخوان دارن!
امشب یه سر زدم به پست های قدیمی ترش
یه عکس بود خیلی قدیمی
2 تا بچه بالا سر یه مرد خوابیده
یه مرد شهید
بابا میخواست...
+ برای شهادی روح همه شهدا یه صلوات لطفاً
+ اون چیه که تو صبح یدونس
تو ظهر هم یدونس
تو شب 4 تا؟
- نقطه
+تو از کجا میدونی؟
- به قول بابا اون وقتا که تو
به سیب زمینی میگفتی دیب دمینی
ما این سوالا رو از خودمون میساختیم!
نشسته بود تو دفتر
یکی از شاگردا که شکمشو گرفته بود اومد تو
پرسید چی شده؟
پسر گفت: دلم از دیشب درد میکنه
میخوام برم خونه
+زنگ بزن خونه اتون یکی بیاد دنبالت
پسر زنگ میزنه
مرد گوشیو ازش میگیره:
+سلام خانوم
- سلام
+من از دبیرستان فلان زنگ میزنم
پسرتون انگار از دیشب دل درد داره
میاید دنبالش؟
-دل درد؟ دورو گُنِه(دروغ میگه)
صُبِ سَر خو کَکِ موقُم پِرِمّیَه (سر صبح که مثل شپش میپرید)
دورو گُنِه خونِه هم نِخِینِه کار نَکنه وَل وَلی را شُنِه ( دروغ میگه. خونه هم که میخواد کار نکنه کج کج راه میره)
وِرِ نَرِسین بیا(نفرستیدش بیاد خونه)
+پسر، ساعت بعد امتحان دارین؟
#بله
وقتی مامانت ازت میپرسه:
هفته بعد آزمون داری؟
لازم نیست جوابشو بدی
خودش خوب میدونه برنامه چجوریاس
شما فقط باس با انگشت سبابه و وسطی دست راست
2 بار آروم بکوبی رو شقیقه ات
بعدش بگی فاتحه مع الصلوات.
دقت کردین تو وبلاگ های آقایون فقط خانوما نظر میدن؟
+در راه رضای خدا یکی RSS و نحوه استفاده ازشو بگه
تا ما هم بدونیم داستان چیه؟
* به جهنم که عنوان #زنان_علیه_زنان شده.
شاهنور خیلی شکایت از شکستگی های لوله داشت.
سبحان الله! این چه بدبختی است آب این محل را گرفته!
آقای پدر هم ناراضی. من هم ناراضی. عمو غفار هم ناراضی.
فلان فعله هم شاکی. خدا عاقبت امور را اصلاح کند.
+ روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه،با دخل و تصرف
+ آلما توکل فیلتر شد!!!
۹۸یا هم access denied میزنه!
هیچ آدمی بدی بیخودی بد نیست
حتما یه گذشته تلخی براش وجود داشته...
راجع به دانشگاه یزد چیزی شنیدین امسال؟
[ اینجا ]بخونین.
بعد از چند ماه بالاخره آمار قبولی رفقای راهنماییمو یافتم
صفا پزشکی اراک
فائزه دندون بابلسر
سید زهرا مهندسی نفت
راضیه عمران
فائزه سادات هم یکی از رشته های خوب مهندسی
تو منطقه 2 همشون!
+جای غصه خوردن
6 ماه مونده رو تلاش کن...
چقدر سخت میشود
وقتی مجلس ۷ ات
با ختم پسرت یکی شود.
"جیبوتی کجایی "را از [ اینجا ] دریافت کنید
به خودم قول داده بودم نرم سمت نوشته هاش...
بعد از 2 هفته تقریبا رفتم اینستا
نوشته بود:
هر چیز که در جستنِ آنی،آنی...
فکر کردم خب من کیم؟
هدفم چیه؟
خواننده باورت میشه؟
یه ربع فکر کردم
اونوقت گفتم:
هیچی؛ هیچیِ هیچی
راستشو بخواید
من یه دختر 18-19 ساله ام که فقط هیچی نیست...
مامان خانوم صدامون کرده واسه شام
مطهره میگه: من که پُرِپُرم؛ شام نمیخورم
میگم: کباب داریما
میگه: حالا چجوری کباب بخورم من؟
مردم یجوری میگن: من سالم درس میخونم
انگار بقیه دوس دخدر/ دوس پسر (ها!) شونو
مینشونن بغل دستشون
یه پاراگراف میخونن
یه ماچ تحویل میگیرن!
والا...
خالم زنگ زده میگه:
کوثر وقت داری امروز ما بیایم
برای دوقلوها پاورپونت درست کنی؟
+ آره خاله شامم بمونین پیشمون
- خیلی خب پس ما 1 و نیم اونجاییم
# کجا دارن میان الان؟
ما هنوز ناهار نخوردیم که!
مدیونین فک کنین # ِمهمون نواز خواهر کوچیکم بود!
تو خونه نشستی
پشت یه دستگاه لعنتی
بخاطر یه کنکور لعنتی تر
اونوقت دیدن عکس های پیاده روی دونفره ی
حاجی و جضرت عروس برای اربعین
حکم کلپچ کله سحر رو داره!
-اینجا نشستی چیکار؟
+برم پایین چیکار کنم؟ تبلتو مامان گرفته تا 4 شنبه هم نمیده...
-باهات دعوا میکنم بری بیرون
تو میگی تبلت ندارم
درسمم خوندم
دیگه چیکار کنم
منم میگم مامان بت تبلتتو بده
+آآآآی نکن عوضی(با صدای بلند بخوانید)
- چته؟
+مثلا داریم دعوا میکنیم دیگه!
-زهر مار گمشو بیرون دیگه(ایضا با فریاد)
[5 دیقه بعد]
+ سلام بابا خوبی؟
...
+ درس ندارم مامان گفت اگه تو بذاری بهم تبلت میده!
...
+ دو زنگ آخر ورزش داشتیم معلم یادش رفت بگه. بگیرم؟
...
+مرسی خداحافظ
من اگه حوصله سر بر ام
اگه شفتم و مسخره
اگه گاهی زیادی حرف میزنم
اگه بی معرفتم
و حتی اگه بد دهنم
لطفا همینجوری تحملم کنید
بیشتر از این نمیتونم خودمو سانسور کنم...
-بابات گوشیشو چند گرفت؟
+نمیدونم من اصلاً نقشی تو خریدش نداشتم
صبح رفت بیرون
ظهر اومد گفت گوشی خریده
#دقیقاً، بابای منم صبح رفت سرکار
ظهر که اومد گفت:بچه ها بیاین با گوشی جدیدم آشنا شین...
-آقای پدر هم مث باباهای شما صبح رفت
بعد ظهر اومد دیدیم گوشی خریده پولشو داده
تازه میگفت: حالا ببین خوب هست یا نه؟
+ ویندوز 10 مان را عاشُق گردیدیم...
تنها یه چیز از سرطان داشتن بدتره
اینکه بچه ای داشته باشی که سرطان داشته باشه...
The Fault in Our Stars 2014
با حال زار و نزار افتاده تو تخت
میگه: تو بهم سرما دادی
میگم: من که سالمم
میگه: الان که نه؛ اول مهر
میگم: اول مهر کجا، ۶ آذر کجا؟
اصن گوز چیش به شقیقه؟
اینقد بدم میاد
اینقد بدم میاد
از کامنتایی که ته پستای
غم و اندوه و حزن و نفرین نالمون میاد
که چی؟:
لایک!
+بانو آزمونشو ریده(💩)
اعصاب نداره!
خدا مبدونه چقد از اصطلاح:
شما ها دیگه بزرگ شدین...
بدم میاد
وقتی میگه:
[آجی نمیدونی ما تو مدرسه چیکار میکنم...]
یعنی باید گوشتو واسه ۲ ساعت تمام
بهش قرض بدی
تا از ازدواج داداش دوستش
تا پیچوندن دبیر پارسالش
برات بگه!
میگفت مدرسه تموم شه حسرتشو میخوری
میگفتم بذار تموم شه نمیخورم
+ هیچوقت آدم حرف گوش کنی نبودم!
شاید اگه زبون نرم تری داشت
میتونست زندگی بهتری داشته باشه
تا حالا دیدین
یه سری چش و ابروا
عجیب گیران؟
و تو نگاه نمیکنیشون
چون میترسی
که نتونی دل بکنی
از اون چشا!
دیدید یه سریا هسدن
خودشون میرن دسشویی
اونوق بقیه باهاس سند بذارن
بیارنشون بیرون؟!
ما یدونه از اینا تو خونه داریم!
ممکنه یه آدمی که اصلا منطقی نیست
در عرض چند ماه به حد قابل تحمل بودن برسه؟
جا دارد به یکسری از دوستان بگوئیم
یک عدد شکلات که این همه داد و قال و پدر پدر ندارد
عزیزم!
یه دوسد خانوادگی داریم
دخدرش شبیه کیوی بود
باباش لطف میکرد
بهش میگفت: گلابی بابا !
چند وقت پیش
بعد ۱۰ سال دیدمش
شده بود: کرم پودر بابا !
عاقاااااا
این پسره هس تو خندوانه
که همش صداست
تصویر نداریم ازش
و میره بیرون استدیو مصاحبه میکنه
دوس دارم قیافشو ببینم
صداش خیلی باحاله!
یه دوستی
عکس نقاشیای سر جوونی باباشو
گذاشته وبش
چقدم که خوشگل بود
یاد بابام افتادم
و دفتر داستانش
که با خط ریز و خوشگل
تو یدونه از این دفتر قدیمیا
که روجلدش نوشته:
تعلیم و تعلم عبادت است !
داستاناشو نوشته بود!
و من از خوندنشون حظ میکردم
نسل بعد از ما قراره چیو ازمون ببینن و
عشق کنن از اینکه پدر و مادرشون ماییم؟
نوشته های وبیمون؟
که یه روز ییهو پاک شه کلش؟
یا اینستامون مثلا!
آقا حواستون به نوشته هاتون باشه
پس فردا شرمنده گوگولیاتون نشین!
به قول مامان اگه یکی بخواد بیاد خونت
باید از یه هفته قبل بگه
روز اول برنج بپزی
روز دوم خورشت
روز سوم سالاد
و قصه علی هذا
بعد مهمون پشیمون میشه از اینکه اومده خونت
چون غذا مونده ۱ هفته پیشو به خوردش دادی
Neyre & Neyme & Teybe
همون
Nayyereh o naieemeh o Tayyebeh
است!
آنچه که شیران را کند روبه مزاج
احتیاج است احتیاج است احتیاج
یه خانومی رفت مکه امسال
فرداش شوورش رفت ورزش کرد؛ مرد!
زنه خبر نداره هنو!
شاید حق با بابا باشه
نباید قضاوت کرد
حتی وقتی دوس داری دلیل پیدا کنی
برای هر اتفاقی که میوفته
مث تصادف امشب
اینکه چرا اون پرشیا و پراید دپلقیس شدند
میگم زشت نباشه یه وقت
یه سری از دوستان میان
کامنت خصوصی میذارن
ما نمیتونیم فحش کششون کنیم....
اصن یه وضی....
یه بار شنیدم مامان میگفت:
کنکور که داد صبرش بیشتر شد
اما خودم فکر میکنم
امثال مرد قد بلند و پانتی بنتی و دست هایم حافظه دارند
منو محکم کردن
یه جوری که دوباره خوندنشون
فکرمو داغون نمیکنه
اعصابمو بهم نمیریزه
فقط بهم یاد میده
جامعه چقد کثیفه...
عاقا یه حاجآقایی بود
هم تو بلاگ هم اینستا
که یه مدته سر و سوش نیست
میگم نکنه ابن حاجاقا
همون حاجاقای پا شکسته ای باشه
که دیشب مامان اینا رفتن بش سر بزنن؟!
نمایشگاه دفاع مقدس ۱ هفته در ساله
اونوقت طرف تا سال بعد همین موقع
که دوباره این نمایشگاه راه بیوفته
عکس واسه تو اینستا گذاشتن داره!
جلل الخالق!!
+دوستان عزیز بیاید تلاش کنیم
هر قضیه ای که پیش میاد
بوقش رو در نیاریم....
+این ناشناس بودنم
زیر دندونم بد مزه کرده!
۱۰ دیقه نشستم
و براش آخرین پست کنار کبود کدر رو خوندم
میگه: همین یه ذره؟ کم بود که!
میگم: من بیل میزنم تِعیبَ نَرمَه(teieeba narma)
+اینم مادر بزرگم؛ ننه!
از سری افاضلت امیررضا!
یک، دو، سه، هفتاد و هفت، هفتاد و هشت......
+علم پیشرفت کرده ما خبر نداریم
یا سوادا ته تابستون نم کشیدن!
صب داشتم با خاله حرف میزدم؛
می گفت: یه همکارم
یه بخش از نوشته هاتو خونده
میگه این دختره چقد باهوشه
نمیتونه نوشته هاشو تو روزنامه چاپ کنه؟!!
+مردم ما یا از ادبیات به دورن
یا زیادی ادبیاتین!!
درست وقتی که با دست پر
عاقا رفدیم خونه بابزرگ
دیدم خونش شبیه شب عید شده
موش افتاده
خالم میگه: نذر کردم موش پیداشه
۵۰۰ تومن بدم مسجد!
۴ باره اشکم اومد امروز
کنترل هاتونو دوستان
+تولد آبجی خانوم امام رضامون مبارک
-اللهم صل علی محمد و آل محمد
+ چه استعداد هایی که کشف نشد
+ داستان دبیریه که همش میگف
فیزیک سخته
+ و گویا از قدیم
روی دست چپش
اسم آقا شون باتیغحک بوده
نت نباشه حس میکنم کلی کار نتی دارم
وقتی هست باخیال راحتوسایل الکترونیکی و میذارم کنار
به زندگیم میرسم
+به یه سری ها هم باس گف آی فش حقدس حقدس حقدس
+دیوانگی هم عالمی داره ها
+بعضی از حرف ها رو باس با طلا نوشت
که واسه بعضیا عجیب صدق میکنه
+ عقده ای ها به بهشت نمیروند
(شعار هفته وب)
+ والا