۱۰۲ مطلب با موضوع «ما خیلی باحالیم» ثبت شده است

نامه به خود ۵ سال بعدم!

کوثر بانو سلام

من خود ۵ سال قبل تو هستم

تو اتاقم تخت من و گودزیلا موازی گذاشته شده 

و من لب تخت گودزیلا رو به پنجره نشسته ام

۳ ماه تا کنکورم مونده

من دارم تلاشمو میکنم

نمیدونم اونجایی که تو الان هستی کجاست

چی میخونی؟

اصن دانشگاه قبول شدی؟

شایدم زنده نباشی

اما کاش زنده باشی 

دکتری، دندون پزشکی، داروسازی، چیزی باشی

دیشب لیله الرغائب بود

واسه خودم یکی از اون ۳ تا رو خواستم

کاش واقعا اونجایی باشی که میخواستم

میدونی از سری درگیری های من با خودم، دشوویی رفتنه

خیلی سخته هر ۴ یا ۵ ساعت یه بار دسشویی بری

شایدم حوصله سر بر

هنوزم از همین اخلاقا داری؟

یه ۲ مین من برم wc و بیام

اومدم :)

راستی هنوز هم عکس نوشته میسازی؟

رفتی دنبال آرزو هات؟

یادگیری فتو شاپ و برنامه نویسی و عکاسی و دوربین خفن و از این برنامه ها

ارتودنسی کردی اون دندونای کجتو؟

یادته یه دوره دنبال عمل بینی بودی؟

ساعت ۳ شده من نیم ساعت پیش باید فیزیک میخوندم

آخ گفتم فیزیک لعنت به این فیزیک

هنوز هم ازش بدت میاد؟ قلم چی چطور؟

قلب  و دم و دستگاهش را هنوز عاشقی یا نه؟

قرار بود نامه بنویسم این که همش سوال شد.

آها از مصی چه خبر؟ خوبه چیکار میکنه الان؟

رفیقین بازم؟ بهش یه زنگ بزن

با این همه کتاب تستات چیکار کردی جدا؟

۲ سال پول عیدیمو دادم پاشون

+ پول توجیبی هام

+ تمام نذری هایی که بهم میدادن

هنوزم به جدت اعتقاد دارن یا رو دستت بلند شده؟

طومار شد جای نامه

کلا باخودم پرحرفم!

هنوزم وامیسی جلو آینه با خودت حرف بزنی؟

یا از آینده ات قصه بگی؟

ازت عذر میخوام

بابت تمام کم کاری هایی که کردم در حقت

بابت جای بهتری که میتونستی باشی و نذاشتم

اما دوست دارم

من اولین باره که ۱۹ ساله ام

۱۹ سالگی رو تمرین نکردم

کامل بلدش نیستم

اگه اشتباه کردم بذار پای بی تجربگیم

بچگیم

ازم دلگیر نباش

 قد خودت دوست دارم

کوثر بانو

خود ۱۹ ساله تو

:)


+ به دعوت [ آقای روانی ]

+ منگنه شده به [ بیایید نرویم دوستان ]

  • ۲ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۲۷ فروردين ۰۰

    فقط خدا کند باهاشان چپ نیوفتم که آبروشان در هوا آفتاب بالانس خواهد زد!

    امروز بعد 5 سال یک سری قیافه ها دیدم که عمرا در خیال هم بشود تصور کرد این شاخ های دنیای مجازی

    یک روزی تو دسته های 3 تایی به خز ترین حالت ممکن انگشت هایشان به نماد پیروزی کنار صورت ساده و پرمویشان نگه داشته اند.

    و لنز گوشی مامان من آن را ثبت کرده است...

  • ۲ پسندیدم
  • نظرات [ ۲ ]
    • کوثر بانو
    • يكشنبه ۳۱ مرداد ۹۵

    با اجازه پدر و مادر و خاله کوچیکم! بله.

    +خاله عروسی من باید برقصیا

    -خبر مبریه؟

    + چه خبری مثلا؟

    -...

    +نه بابا!

    به خودش اشاره میکنه و میگه:

    -سرتو میبرما! حًلا گًت تر از توام دره ها!*


    *هنوز بزرگتر از توام هستا!

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۵ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۲۹ مرداد ۹۵

    جدیدا به خواب آدمم رحم نمیکنن!

    این جمله ی ( اگه برم تو قبرم بخوابم مامانم میگه پاشو زیرتو جارو کنم) مصداق بارزش منم!

  • ۴ پسندیدم
  • نظرات [ ۴ ]
    • کوثر بانو
    • سه شنبه ۲۶ مرداد ۹۵

    روز خانوما مبارک

    +آلما توکل از نویسنده هاییه که میخونمشون

    هرچند که همه نوشته هاشو به طور کامل قبول ندارم

    اما [ این ] به نظرم خوندنش ضرر که نداره هیچ مفید هم هس...

  • ۲ پسندیدم
  • نظرات [ ۵ ]
    • کوثر بانو
    • پنجشنبه ۱۴ مرداد ۹۵

    اونم از شهر کتاب شهر خودمون!

    ما رفتیم گیلان لباس مجلسی بخریم

    ۶ تا کتاب خریدیم برگشتیم!


    + گیلانیایی که اینجا رو میخونید

    ناموسا دختراتون تو عروسیا مانتو میپوشن فقط؟

    هر ور رو نگاه میکردی مانتو بود و مانتو...

  • ۲ پسندیدم
  • نظرات [ ۳ ]
    • کوثر بانو
    • سه شنبه ۱۲ مرداد ۹۵

    نت!

    +خونه ای که اینترنت نداشته باشه خونه نیست.

    -پس چیه؟ کرکولیه*؟

    +بلکم بدتر...


    * کرکولی همون لونه مرغه!

    + بالاخره نت گرفتم.

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۱ مرداد ۹۵

    از سری روشنگری های خیلی یهویی گودزیلا

    میکُشمش

    حالا کُشتن که نه

    ولی میکُشمش


    + نت ندارم دوستان

    نتم وصل شه نظراتو تایید میکنم

    ممنون از صبوریتون.

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۳ ]
    • کوثر بانو
    • چهارشنبه ۳۰ تیر ۹۵

    چقدر کار دارم...

    کتاب ها ( ❤ )

    فیلم ها

    وبلاگ جدید

    اینستا 

    تلگرام

    لباس برا عروسی

    قرار با رفقا

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۲۵ تیر ۹۵

    تموم شد...

    ۴ ساعت و ۱۰ دیقه ای که انگار از پارسال بهتر بود.

  • ۴ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۲۵ تیر ۹۵

    من کنکور دارم، پس هستم...

    من هیچوقت بخش سبز کاهو رو دوست نداشتم

    بچه که بودم اما اول همین بخش کاهو رو میخوردم

    بعد آوند سفیدش میموند که من عاشقش بودم

    کنکور پارسالم عین اون برگ سبز بود

    کنکور امسالم باید همونی بشه که دوسش دارم...

  • ۵ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • پنجشنبه ۲۴ تیر ۹۵

    در گنج خود نمیپوستیم...

    خوشحالی یعنی

    ۳ روز بعد کنکورت جشن عقد پسر عمت باشه...


    + أما خو لباس نٍدارٍمی

    أسه چی وانٍه بًبو

    وًلّا...

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • چهارشنبه ۲۳ تیر ۹۵

    حالا خدا قهرش نگیره کویری کنه هوا رو...

    اینجوری که پیش میره باید با پالتو و بوت بریم سر جلسه کنکور


    + بارون نی که سیله...

  • ۷ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • دوشنبه ۲۱ تیر ۹۵

    #سردرد گرفتم

    گاهی لازمه آدم پاشه وایسه 

    با انگشت به اون آدمی که باید اشاره کنه

    بعد رو به خدا بگه:

    نمی کشی خفه اش کن اینو لطفا...

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • دوشنبه ۱۴ تیر ۹۵

    کوچ

    امشب یکمی بالا و پایین کردم نوشته هامو

    دنبال یه نوشته خوب بودم 

    که بخونمش و صدامو ضبط کنم

    - کاملا تحت تاثیر [ رادیو بلاگی ها ]م الان -

    هرچی بیشتر گشتم کمتر یافتم

    مدت ها قبل هم یه وبلاگ دیگه ای زدم

    به نظرم کوثرِ قبل کنکور با بعدش متفاوت میومد

    و انگار خیلی هم اشتباه نکردم

    خلاصه وبلاگ جوراب سفید داره نفس های آخرشو میکشه

    ولی پاک نمیشه

    اینجا میمونه اگه خدا بخواد 

    و بلاگ آلزایمری نشه - ایشالا -


    امضا: دختری که حس میکنه یکمی بزرگتر شده...

  • ۵ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • سه شنبه ۱ تیر ۹۵

    #قار_قار

    این کلاغا رو دیدین؟

    یکی تو فاصله 5 متری اون یکی رو درخت میشینه
    اون وقت جوری از ته ته ته وجودش فریاد میکشه
    که قلب منِ آدم بوم بوم میکنه
    چه برسه به جفتش...

    + کاش آدمام بلد بودن عاشقیشونو اینجوری فریاد بکشن
  • ۴ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۲۸ خرداد ۹۵

    گودزیلاها مظلوم میشوند...

    اصلا تو هر خونه ای باید یه خواهر کوچیکتر باشه

    که وقتی حواسش نیست

    دستشو خودکاری کنی

    قبل اینکه ری اکشنی نشون بده

    در ری...

  • ۴ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۲۱ خرداد ۹۵

    هشتگ نو اعصاب علامت تعجب

    هرگز با یک دیوانه ی بی عقل هم اتاق نشید

    حالا میخواد رفیق فابتون باشه؛

    دشمن خونیتون باشه؛

    یا خواهر کوچیکه تون...

  • ۲ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۲۱ خرداد ۹۵

    به جهنم که گودزیلا صدام میکنه داداش!

    همینکه هربار از جلوی آینه رد میشم به قیافه جدیدم لبخنــ^^ــد میزنم، کافیه.
  • ۵ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • چهارشنبه ۱۹ خرداد ۹۵

    صدهزار بار شکر که نه مدرسه میرم نه دانشگاه

    وایسادم جلوی آینه؛
    مقنعه پفی چروک شده رو سرم کردم.
    یکمی باهاش ور رفتم،
    خندم گرفت.
    قیافه ام شبیه خواهرِ داداش سیا شده بود...
  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • سه شنبه ۱۸ خرداد ۹۵

    حماقت، تنوع و چند چیز دیگر...

    همه ی ما آدما تو زندگیمون گاهی به اسم تنوع دست به کار هایی می زنیم که با حماقت مو نمیزنن..

    +جوری کوتاه کردم موهامو که اگه کچل میکردم سنگین تر بودم...
  • ۴ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • دوشنبه ۱۷ خرداد ۹۵

    شانسدونی معیوب...

    + تا مادرم -خدابیامرز- زنده بود

    تمام کارهای خونه با من بود

    از آشپزی تا جارو زدن خونه

    منتها وقت چایی خوردن

    2 تا استکان میگرفت

    یکی برای خودش

    یکی برای بابا!

    خدا شانس نداده که...

    - نه خدا شانس داده

    فقط خِشتَک کیسه ما سوراخ بود!

    مردمم شانس ما رو رو هوا زدن...

  • ۷ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • دوشنبه ۱۷ خرداد ۹۵

    و دکتر واتسون حتی...

    در وصف جذابیت شرلوک هلمز همین بس که وبلاگ نویس بود...

  • ۴ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • چهارشنبه ۱۲ خرداد ۹۵

    بعد توقع دارد دختر رویاها هم بشود.

    آدم چقدر میتواند گند اخلاق و مزخرف و صد البته بد خوراک باشد
    که وقتی مادرش صدایش میکند "بیا میوه هاتو ببر بخور"
    یک جور خاصی خواهش توی صدایش باشد؟
  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • چهارشنبه ۱۲ خرداد ۹۵

    گاهی توهینه حتی...

    تعارف کردن خرما جعبه ای که سوپریا میفروشن به یه اهوازی،

    مث پختن برنج دانه بلند محسن برا یه شمالیه...

  • ۸ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • سه شنبه ۱۱ خرداد ۹۵

    هوش و حواس درسد و حسابیم آرزوست

    به درجه ای از عرفان رسیدم

    که برای کارت مسکن

    رو گوشیم همراه بانک پارسیان نصب میکنم!

  • ۵ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • دوشنبه ۳ خرداد ۹۵

    دخترا پشت کنکور نمونید که خانوم خونه دار میشید جا دکدور!

    ساعت ۱و ۴۵ دیقه نصفه شبه

    مردم یه چشم خوابیدن

    من هنو دارم تو آشپزخونه ظرف میشورم.

  • ۵ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • دوشنبه ۳ خرداد ۹۵

    زبان فارسی تا بوده خر بوده...


    + مایع حرف شویی | جلال رفیع

  • ۵ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • چهارشنبه ۲۹ ارديبهشت ۹۵

    یکی ایدز میگیره؛ یکی سرطان؛ یکی هم تب کامنت!

    یک سالیه یه مرضی به جون من افتاده مث تبخال

    باید اسمشو گذاش " تب کامنت "

    هر از گاهی ظاهر میشه

    بعد دوباره میره ته ته ذهنم گم و گور میشه 

    اینجوریه که یه مدت بیخودی فک میکنم

    واسه پست های دوستام کامنت گذاشتم

    بعد میرم ۷-۸ تا از پستاشونو چک میکنم

    اونوخ تازه یادم میاد فقط رفتم خوندمشون

    ینی اصن کامنتی درکار نبوده

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • دوشنبه ۲۷ ارديبهشت ۹۵

    رحم اللهُ من یقرأ فاتحه مع الصلوات

    در اون زمان های قدیم

    ما یک آپشنی داشتیم

    به نام حس نوشتن

    ذارتی به ذورتی مطلب مینوشتیم

    در وبلاگ خویش پست مینمودیم

    منتها از اونجایی که 

    این فالوعرا چشمون زدن

    و چشتون دراد

    دیگر آپشنمان ما را بدرود گفته

    و ما ماندیم و جای خالی اش

  • ۴ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • دوشنبه ۲۷ ارديبهشت ۹۵

    سید بودن خوب بودی اسدیه...

    + نذری های این هفته من

    دستشون درد نکنه

    گل بی پولیه الان

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • دوشنبه ۲۷ ارديبهشت ۹۵

    غیر معمولی، abnormal، غیر قیاسی

    آدمایی که برای خرید شارژ ۵ تومنی به این صفحه میرسن،

    ۲ دسته اند:

    ۱.آدمای معمولی که عدد ۳ رو وارد میکنن

    ۲.آدمای غیر معمولی که ۵ رو وارد میکنن


    +تا بصل النخاعم سوخت ینی

  • ۶ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۹۵

    همیشه اول فکر کنید بعد تایپ؛ حتی موقع چت با رفیق فاب

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • سه شنبه ۱۴ ارديبهشت ۹۵

    دتر کو ندارد نشان از وٍ مار/ تو بیگانه خوانش، مخوانش کیجا

    - نمیدونم این چن وقته چرا این همه وسیله میشکنه؟

    + میشکنه یا میشکونی؟

    اصن ۲۰ سال پیش که تازه عروس بودی،

    چیکار میکردی؟

    - اون موقع ها که اصن خیلی بد بود

    هی ظرف میشکستم

    مخصوصا وقتی مهمونی میرفتیم!

    + مامان من بهت افتخار میکنم

    که خراب کاری هاتو گردن میگیری


    # از شروع ۹۵ تا حالا ۱ لیوان و یه کاسه شکسته.

    برای پست های شما عنوان مینویسیم

    با قیمت مناسب

    بلاگی ها شامل 20% تخفیف میشوند

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • پنجشنبه ۹ ارديبهشت ۹۵

    این قسمت: جایزه بزرگ


    25متر آشپزخونه ی پر شیشه خرده رو جارو کردم

    ⤴ رو داده میگه اینم جایزه ات

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • پنجشنبه ۹ ارديبهشت ۹۵

    گوشیا رو ندین دست ماماناتون!

    + موز دراومد

    - ؟

    + موز دراومد الان

    - چی؟

    + موز دراومد دیگه

    - o_O ینی چی؟

    + لول ۱۵۰ اومدم موز در اومد!

    - Fruite sugar splash و میگی؟ |:

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۳ ارديبهشت ۹۵

    بیان حامی زنان (:

    اینکه بیان در روز مرد به خانوم ها هم هدیه داد،
    منو یاد یه اتفاقی میندازه:
    من سیدم 
    آشناها بهم نذر میکنن
    فک کنم ۵ یا ۶ ساله بودم
    خونه پدر بزرگم رو ایوان،
    من و دختر داییم بازی میکردیم
    که عموی مامانم یه اسکناس به من داد گفت 
    این نذری سید کوثر
    دختر داییم گفت:
    من سید زهرام پس من چی؟
    یه دیقه بعد ما باز داشتیم بازی میکردیم
    درحالیکه یه اسکناس کپی اسکناس من تو دستای زهرا بود.
  • ۶ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • پنجشنبه ۲ ارديبهشت ۹۵

    زیر باران باید رفت


    +بانوی آلوچه به دست...

  • ۴ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • شنبه ۲۸ فروردين ۹۵

    فاجعه ی حافظوی

    در عمرم تمام برنج های آبکش شده ای که قرار بود

    تنها سرگاز بگذارم و چند دیقه بعد -هنوز دقیق نمیدانم- زیرش را خاموش کنم

    سوخته اند

    تمام تمامشان

    از این سوختن ها که ته دیگ فقط سیاه میشود نه ها

    از آن ها که تا روی برنج سیاه و زرد میشود

    و انگار باید پوست بکنی و داخلش را بخوری

    پر از بوی دود و طعم کربن!

    نصف بیشتر کتری های پر آبی که برای دم کردن چای گذاشته ام

    سر رفته 

    خانه به آتش سوزی یک جرقه فاصله داشت

    اگر مامان خانوم نبود

    و خدا را شکر که همیشه بود

    و کاش همیشه باشد

    نصف بیشتر تکالیفم در ۱۲ سال تحصیلم در مدرسه نوشته میشد

    یا کلا نوشته نمیشد و خوانده نمیشد و حالا ضعف پایه کمر شکن است

    چون اول تنبلی نوشتن در دفترچه بود

    و دوما فراموشی فراوان

    اما نوبر تمام این ها

    آهنگ تو از کجا پیدات شد از امیر عباس گلاب است

    ۸ روز دارمش

    یک بار گوش ندادم

    و این یعنی فاجعه حافظوی

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۲۷ فروردين ۹۵

    بیاید نرویم دوستان...

    کاش به جایی برسیم

    که کمتر شاهد رفتن رفیقای مجازیمون باشیم


    +امروز یه پست نوشتم

    از زبون کوثر ۱۹ ساله

    به کوثر ۲۴ ساله

    تاریخ انتشارش درست ۵ سال بعده

    حالا تا اون موقع زنده ام یا مرده

    با خداست.

    اصلا شاید دیگه اینجا ننویسم اون موقع

    میترسیدم

    نکنه ۵ ساله بعد باهاش گریه کنم

    دلم بشکنه

    از آدما فقط سراغ یکیو گرفتم

    تازه تاکیدم کردم بهش زنگ بزنم :)

    از خودم از آرزوهام پرسیدم

    نکنه شرمنده الانم شم

    موقع نوشتن همش میترسیدم شرمنده آینده ام باشم

    چه زندگی قاراشمیشی جدا

    فقط کاش از خودم یه ماشین داشته باشم

    بیزارم از تاکسی گرفتن

    اینکه مامان و بابا منو برسونن هم یه جاهایی واقعا معذب کنندس

    راننده شخصیم نیستن که 

    اما کمتر پیش میاد بگن نه 

    * این هم باید منگنه بشه به نامه ای به خود ۵ سال بعدم.

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۲۷ فروردين ۹۵

    منم یه یه مغز در رفته....

    نشستم وسط هال
    ۵ دیقه یه بند با لحن شقایق دهقان تو دورهمی
    داد میزنم:
    پیمان، پیمان، پیمان،پیمان
    بعد به خودم میگم:
    یه پیت ٍ پاتٍ مغز داشتیم 
    اونم پر...
  • ۲ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • پنجشنبه ۲۶ فروردين ۹۵

    خروس ناتو خر است...

    [ نوک حنا و دوس پسرش ] که یادتونه

    گودزیلای خونه صاحابشونه

    هر روز بعد از ظهر ولشون میکنه تو باقالی های حیاط

    غروب به غروب هم با کمک مامان خانوم جمعشون میکنه

    از اون جایی که امروز هر دوتاشون خونه نبودن

    وظیفه خطیر جمع آوری این ۲ عزیز! به عهده آقای پدر و من افتاد

    جاتون خالی

    نبودید ببینید یه خروس ۷۸ کرومزومی زپرتی

    چجوری یه مرد ۵۰ ساله رو یه ربع دنبال خودشون دوئوند

    از دور حیاط گرفته تا روی دیوار!

    در نهایت آقای پدر بنده ی سیاه شده از خنده رو با ۲ چشم غره خفیف

    و جمله ی "این چه مسخره بازیه این دختره راه انداخته"

    به خانه همراهی کردن...

  • ۴ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • دوشنبه ۲۳ فروردين ۹۵

    مث پسر شجاع و پدر پسر شجاع!


    نوک حنا و دوس پسر نوک حنا در حال دونه خوری...

  • ۴ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • پنجشنبه ۱۹ فروردين ۹۵

    اندر باب شتر بودن ...

    دقت کردین شتر چه حیوون خسته ایه؟

    دم هر خونه ای که بخواد بمونه

    نه قدم میزنه

    نه وایمیسه 

    نه میشینه 

    نه لم میده 

    و نه حتی چرت میزنه!

    یهو خودشو راحت میکنه و میخوابه...

    تازه غدا هم تو انبان مبارک ذخیرس

    غصه روزی هم نداره...

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • پنجشنبه ۱۹ فروردين ۹۵

    خود منظمش آرزوست...

    پتوی گودزیلا افتاده وسط هال

    شلوارش وسط اتاق

    کتاب قصه هاش زیر تخت

    اونوقت مامان اومده لیوان آب منو از لب تاقچه برداشته

    میگه: چرا اینقد تو شلخته ای؟

    میگم: به من میگی شلخته،

    پس اون یکی چیه؟

    میگه: خواهر توئه دیگه!

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • يكشنبه ۱۵ فروردين ۹۵

    مهرداد صدیقیان در "خورشید"

    پسره میدوئه تو پارکینگ و داد میزنه: خورشید...خورشید...

    میگم: زهرمار

    بابا میگه: این پِدَ سُّختِه شونه فاش ندن!

    ( یه این پدر سوخته ها فحش نده. )

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • شنبه ۱۴ فروردين ۹۵

    عید خود را چگونه گذراندید؟ ۳


    + دیس بزرگه کار منه

    :)

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • پنجشنبه ۱۲ فروردين ۹۵

    هیچوقت یک ایرانی رو تهدید نکنید!

    داره شیرینی خونگی درست میکنه

    میگم: مامان یدونه شیرینی هم به ما بده

    با اخم یه تیکه قالب نزده رو میذاره تو بشقابم

    میگم: شنبه که بشه 

    همه تون میرین مدرسه

    من میمونم و این خونه و تمام این شیرینی ها

    میگه: وقتی همه شونو تو اتاق گذاشتم 

    درشم قفل کردم

    کلید رو هم با خودم بردم

    حساب کار دستت میاد...

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • پنجشنبه ۱۲ فروردين ۹۵

    ۱۴ فروردین از خرترین خرهاست...

    در راستای نزدیک شدن رایحه ی نحس ۱۴ فروردین

    باید طرحی به مجلس ارائه شود 

    مبنی بر نام گذاری این روز

    به عنوان روز " چیپس، پفک، سلامتی و پارک "

    باشد که در این روز کودکان کمتری 

    دل درد، سر درد و هر نوع مرض دیگری بگیرند

  • ۴ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • شنبه ۷ فروردين ۹۵

    از بلندترین ساکت شو دنیا هم کارآمد تر...

    استفاده از هندزفری بدون پخش موسیقی
    بهترین روش برای ساکت کردن یک گودزیلای دهه ۸۰ی است
    درست وقتی که میخوای چند صفحه کتاب قبل از خواب بخونی...
  • ۲ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • يكشنبه ۲۳ اسفند ۹۴

    اندر مزایای کلش و سنجش میزان IQ

    ۵ دیقه یه نفس پشت تلفن 

    داره نحوه ی چت در کلش رو 

    واسه رفیقش توضیح میده

    اونوقت طرف هنو

     موفق به ارسال یک عدد نقطه نشده!

    بهش میگم:

    تو را یک عدد خنگ رفیق است.

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • دوشنبه ۱۷ اسفند ۹۴

    اخبار کوتاه نیمروزی

    به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه کنید:

    در مسابقات خر شناسی جهانی

    رشته دینامیک از خانواده فیزیک،

    توانست با قدرت هر چه تمام تر

    از پس تمامی حریفان خود بر بیاید

    و لقب خر ترین خر دنیا را کسب کند.

    ما این موفقیت بزرگ رو به خانواده فیزیک

    و خصوصا جناب نیوتون تبریک عرض میکنیم.

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • دوشنبه ۱۰ اسفند ۹۴

    9 اسفند 75

    یک ساعتی میشد که پشت در منتظر بودند.

    زن جا افتاده ای تسبیح به دست صلوات میفرستاد.

    این یک ساعت از آن ۹ ماه طولانی تر به نظر میرسید.

    ساعت حوالی ۱۰ و نیم بود که،

    صدای گریه دختر بچه ای در راهروی بیمارستان پیچید.

    کوثر به دنیا آمده بود...

  • ۲ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • يكشنبه ۹ اسفند ۹۴

    از سری خوشبختی های یک دختر امروزی

    وقتی همون لباسای همیشگیتو میپوشی

    و همه بهت میگن چقد لاغر شدی!

    در حالیکه ۵ کیلو اضافه شده به وزنت...

  • ۳ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • چهارشنبه ۵ اسفند ۹۴

    مرد، بودن یا نبودن، مسئله این است!

    +شنیدم سایز لباسات به مردونه رسید.
    درحالیکه دست به گونه ها و چونه اش میکشید گفت:
    -داریم درمیاریم.

    پسر هم پسرهای قدیم...
  • ۲ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • چهارشنبه ۵ اسفند ۹۴

    چایی پزان

    + چقد چایی ریختی؟

    - چقد باید میریختم؟

    + خوب بگو چقد ریختی؟

    - تو اول بگو چقد باید میریختم؟

    + ۳ تا قاشق

    - من ۲ تا و نیم ریختم

    + چی؟ اون چایی خارجیه؛

    کمش کن. نصف قاشق بسه...


    # از من به شما نصیحت

    تلاش نکنید معلم جماعتو دور بزنید

    قطعاً سه پله از شما جلوترن!

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • شنبه ۲۴ بهمن ۹۴

    کوکو سبزی نیز در زمره ی سبزی خورشت می باشد!

    - ناهار چی داریم؟

    + سبزی خورشت.

    - سبزی خورشت طیف قورمه سبزی تا ترش(🍀)واش رو شامل میشه

    کدومش دقیقا؟

    + واسه تو چه فرقی میکنه

    همیشه یه ایراد آماده برای گرفتن داری...

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • شنبه ۲۴ بهمن ۹۴

    دلاکی زینب خانوم با قیمت مناسب

    جوری منو سابید امشب،
    که در قرن ۲۱ سابقه نداشته.
  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۲۳ بهمن ۹۴

    چیستان

    + اون چیه که تو صبح یدونس

    تو ظهر هم یدونس

    تو شب 4 تا؟

    - نقطه

    +تو از کجا میدونی؟

    - به قول بابا اون وقتا که تو 

    به سیب زمینی میگفتی دیب دمینی

    ما این سوالا رو از خودمون میساختیم!

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • سه شنبه ۱۳ بهمن ۹۴

    حالا هی شما ایمان نیارین

    خدا یک فضای بسیار کاربردی آفریده

    به اسم زیر تخت

    از جوراب بوگندو اول هفته

    تا کتابی که قراره فردا بخونی

    توش پیدا میشه!

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • سه شنبه ۱۳ بهمن ۹۴

    این داستان: مدرسه آقای پدر قسمت 2

    نشسته بود تو دفتر

    یکی از شاگردا که شکمشو گرفته بود اومد تو

    پرسید چی شده؟

    پسر گفت: دلم از دیشب درد میکنه

    میخوام برم خونه

    +زنگ بزن خونه اتون یکی بیاد دنبالت

    پسر زنگ میزنه

    مرد گوشیو ازش میگیره:

    +سلام خانوم

    - سلام

    +من از دبیرستان فلان زنگ میزنم

    پسرتون انگار از دیشب دل درد داره

    میاید دنبالش؟

    -دل درد؟ دورو گُنِه(دروغ میگه)

    صُبِ سَر خو کَکِ موقُم پِرِمّیَه (سر صبح که مثل شپش میپرید)

    دورو گُنِه خونِه هم نِخِینِه کار نَکنه وَل وَلی را شُنِه ( دروغ میگه. خونه هم که میخواد کار نکنه کج کج راه میره)

    وِرِ نَرِسین بیا(نفرستیدش بیاد خونه)

    +پسر، ساعت بعد امتحان دارین؟

    #بله

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • سه شنبه ۱۳ بهمن ۹۴

    این داستان:مدرسه آقای پدر قسمت 1

    کله سحر قرار گذاشتن مدرسه رو کن فیکون کننن
    کل بچه ها رو تو کلاسها نگه داشتن
    از کلاه تا جورابشونو گشتن
    12تا گوشی 1 اسپری 1 بسته سیگار پیدا کردن
    شر ترین کلاس هنرستانشون،سوم نقشه اس
    بعد از تموم شدن این جریانا
    بابا رفت تو کلاسشونو پرسید:
    بچه بوده گوشی ای که ما نتونسته باشیم پیداش کنیم؟
    گفتن آره
    +چند تا؟
    -9 تا
    +من تو جریان گشتن دخالتی نکردم
    لوتونم نمیدم کجا قایم کردین؟
    -اول سال یه موزاییک رو برداشتیم 
    بتن زیرشو کندیم 
    توش گوشی میذاشتیم
    موزاییکم میذاشتیم روش!

    *چون مدرسه هنرستانه همه نوع وسیله توش هست
    از از اره مویی گرفته تا چکش
    جالب اینجاس که کل مدرسه دوربین مدار بسته داره!

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • سه شنبه ۱۳ بهمن ۹۴

    دابسمش دوست میداریم...

    این کلیپ خیلی خوبه ببینین...

    [ دابسمش ممنونم ازت خدا ]

    + حال ما خوب است
    پست بیخود میگذاریم
    برای بهبودیمان دعا کنید
    مچکریم
  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۹ بهمن ۹۴

    کلتت بانو

    از ساعت 11 صبح تا 3 بعد ظهر به بیگاری جمعه گانه دعوت بودیم...

    [ اینجوری ]

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۹ بهمن ۹۴

    هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم.

    از اسفند ۹۳ یه کمپین مردمی راه افتاده به اسم "هستمت"

    در نوشابه ها و آب معدنی ها و شامپو ها و... رو جمع میکنه

    میفروشه به بخش بازیافت شهرداری

    با پولش ویلچر میخره برای آدمهایی که نیاز دارن و پول نه.

    تقریبا تو هر استانی چند تا پایگاه برای جمع کردن این در ها دارن

    با این کار هم به حفظ محیط زیست کمک میشه هم به مردم نیازمند کشورمون

    هستمت هم پیج اینستاگرام، هم توییتر و هم فیسبوک داره

    از [ اینجا ]هم میشه دیدش.

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • چهارشنبه ۷ بهمن ۹۴

    گناهش باشد پای سازمان بی تربیتِ سنجشِ بی تربیت...

    لمیده ام روی تخت

    پست های در و همساده ها را میخوانم

    نیشم تا بناگوش باز

    و با دو انگشت شست و سبابه دست چپ دماغم را میفشارم

    که صدای خنده ام در نیاید

    خدا لعنت کند این کنکور را

    و تظاهر را نیز هم

    که ای وای من 

    این نت لعنتی در اتاق، ما را جواب کرده...

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • يكشنبه ۴ بهمن ۹۴

    اینجا ایران است...

    راجع به دانشگاه یزد چیزی شنیدین امسال؟

    [ اینجا ]بخونین.

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۲ بهمن ۹۴

    طالع بینی، فال گیری، رمّالی

    اینو ببینین 

    [ طالع بینی این هفته رنگی رنگی ]

    به ماه کاپریون ماپریون و امتحان سخت و بدجنسی بقیه کاری ندارم

    حتی مهم نیست اون مثلا عاشق دل سوخته

    مهم اون خط آخره که میگه:

    "یکی از آدم های اطرافت اصولا عقل نداره"

    حالا کدومشون؛ خدا عالمه!

  • ۲ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • سه شنبه ۲۲ دی ۹۴

    هنر نزد ایرانیان است و بس...(2)

    "جیبوتی کجایی "را از [ اینجا ] دریافت کنید

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • شنبه ۱۹ دی ۹۴

    عربستان خر است 3

    حرف دل نصف بیشتر بچه مدرسه ای ها این روزها...
    [ اینجا]
  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • سه شنبه ۱۵ دی ۹۴

    پاستا!

    روایت داریم یکی از عذاب های جهنم برزخی

    دیدن فیلم کره ای با زیرنویس انگلیسیه...

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • سه شنبه ۱۵ دی ۹۴

    خدا سر شاهده؛ تاریخ چیز مهمیه...

    تا حالا پیش اومده تاریخو گم کنی؟

    بعد بری سراغ سالنامه ها و تقویم هات

    تلاش هم بکنی که یکمی از حافظت مایه بذاری؟

    اونوقت بفهمی که: هی وای من

    هر جوریم که تا فلان تاریخ جون بکنم 

    برنامم جفت و جور نمیشه!

    یه چند روز که گذشت تازه بفهمی

    یک هفته از دنیا جلو افتادی

    و هم اینکه هیچوقت نباید به حافظه ات اطمینان کنی...

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • شنبه ۱۲ دی ۹۴

    گرسنگی بیشتر از اینکه مربوط به هیپوتالاموس باشه به نوع غذا مربوطه

    مامان خانوم صدامون کرده واسه شام

    مطهره میگه: من که پُرِپُرم؛ شام نمیخورم

    میگم: کباب داریما

    میگه: حالا چجوری کباب بخورم من؟

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • دوشنبه ۳۰ آذر ۹۴

    خواهر فهیم و شعورمندمان آرزوست!

    خالم زنگ زده میگه:

    کوثر وقت داری امروز ما بیایم 

    برای دوقلوها پاورپونت درست کنی؟

    + آره خاله شامم بمونین پیشمون

    - خیلی خب پس ما 1 و نیم اونجاییم

    # کجا دارن میان الان؟

    ما هنوز ناهار نخوردیم که!


    مدیونین فک کنین # ِمهمون نواز خواهر کوچیکم بود!

  • ۲ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • کوثر بانو
    • يكشنبه ۱۵ آذر ۹۴

    کلپچ مجازی

    تو خونه نشستی 

    پشت یه دستگاه لعنتی

    بخاطر یه کنکور لعنتی تر

    اونوقت دیدن عکس های پیاده روی دونفره ی

     حاجی و جضرت عروس برای اربعین 

    حکم کلپچ کله سحر رو داره!

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • يكشنبه ۱۵ آذر ۹۴

    چنان خواهری دارم که خدا دلش سوخت به حال زن داداششو بهمون برادر نداد!

    -اینجا نشستی چیکار؟

    +برم پایین چیکار کنم؟ تبلتو مامان گرفته تا 4 شنبه هم نمیده...

    -باهات دعوا میکنم بری بیرون

    تو میگی تبلت ندارم 

    درسمم خوندم

    دیگه چیکار کنم

    منم میگم مامان بت تبلتتو بده

    +آآآآی نکن عوضی(با صدای بلند بخوانید)

    - چته؟

    +مثلا داریم دعوا میکنیم دیگه!

    -زهر مار گمشو بیرون دیگه(ایضا با فریاد)

    [5 دیقه بعد]

    + سلام بابا خوبی؟

    ...

    + درس ندارم مامان گفت اگه تو بذاری بهم تبلت میده!

    ...

    + دو زنگ آخر ورزش داشتیم معلم یادش رفت بگه. بگیرم؟

    ...

    +مرسی خداحافظ


    خلاصه این آبجی خانوم ما تبلتشو گرفت و بازی کرد
    منتها کل مکالمه با آقای پدر سوری بود و مامان خانوم رو عمیقا دور زد!
    پدر سوختگی رو باهاس از دهه 80یا آموخت!
  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۲ ]
    • کوثر بانو
    • شنبه ۱۴ آذر ۹۴

    موبایل، تلفون الموبیل، CELL PHONE

    -بابات گوشیشو چند گرفت؟

    +نمیدونم من اصلاً نقشی تو خریدش نداشتم

    صبح رفت بیرون

    ظهر اومد گفت گوشی خریده

    #دقیقاً، بابای منم صبح رفت سرکار

    ظهر که اومد گفت:بچه ها بیاین با گوشی جدیدم آشنا شین...

    -آقای پدر هم مث باباهای شما صبح رفت

    بعد ظهر اومد دیدیم گوشی خریده پولشو داده

    تازه میگفت: حالا ببین خوب هست یا نه؟


    + ویندوز 10 مان را عاشُق گردیدیم...

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۳ ]
    • کوثر بانو
    • چهارشنبه ۱۱ آذر ۹۴

    گوز چیش به شقیقه

    با حال زار و نزار افتاده تو تخت

    میگه: تو بهم سرما دادی

    میگم: من که سالمم

    میگه: الان که نه؛ اول مهر

    میگم: اول مهر کجا، ۶ آذر کجا؟

    اصن گوز چیش به شقیقه؟

  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۴ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۶ آذر ۹۴

    هنر نزد ایرانیان است و بس!

    از سری کارهای آبجی خانوم و دوستان!

    اینجا ]

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۳ ]
    • کوثر بانو
    • سه شنبه ۲۱ مهر ۹۴

    چش چش دو ابرو!

    تا حالا دیدین 

    یه سری چش و ابروا

    عجیب گیران؟

    و تو نگاه نمیکنیشون

    چون میترسی

    که نتونی دل بکنی

     از اون چشا!

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • دوشنبه ۲۰ مهر ۹۴

    دشوری

    دیدید یه سریا هسدن

    خودشون میرن دسشویی

    اونوق بقیه باهاس سند بذارن

    بیارنشون بیرون؟!

    ما یدونه از اینا تو خونه داریم!


  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۴ ]
    • کوثر بانو
    • دوشنبه ۲۰ مهر ۹۴

    عاقبت سیندرلاییمان آرزوست!

    یه پشه هسد 

    بالا میرم باهام میاد

    پایین میرم همراهمه

    مخصوصا وقتی تنهام!

    خونمو نمیخوره

    منم نمیکشمش


    +سیندرلا هم

     بایه مشت موش دوست بود!

    کسی بهش گفت دیوانه؟

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • کوثر بانو
    • دوشنبه ۲۰ مهر ۹۴

    سجل 2

    +اون موقع ها شناسنامه پسرا رو

    کوچیکتر میگرفتن.

    داداش من شناسنامه اش

    2 سال از خودش کوچیکتره

    - چرا؟؟!

    + سربازی؛ دیرتر برن!

    - با این حساب شما 5 سالگی رفتی مدرسه

    داداشتون 9 سالگی؟!

    # مث الان که خیلی از فوتبالیستا

    سنشونو کم میکنن 

    که بیشتر بازی کنن!!


    + و من اینبار فکر کردم
    افکار عوض شده
    رفتار همونه!
  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • يكشنبه ۱۹ مهر ۹۴

    پست فلسفی

    صدا، قط است در اینترنت

    نه صداقت!


    من از اول باید فیلسوف میشدم

    اما امکانات نبود!

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • يكشنبه ۱۲ مهر ۹۴

    گوگولیای مامان

    یه دوستی 

    عکس نقاشیای سر جوونی باباشو

     گذاشته وبش

    چقدم که خوشگل بود

    یاد بابام افتادم

    و دفتر داستانش

    که با خط ریز و خوشگل

    تو یدونه از این دفتر قدیمیا 

    که روجلدش نوشته:

    تعلیم و تعلم عبادت است !

    داستاناشو نوشته بود!

    و من از خوندنشون حظ میکردم

    نسل بعد از ما قراره چیو ازمون ببینن و

    عشق کنن از اینکه پدر و مادرشون ماییم؟

    نوشته های وبیمون؟

    که یه روز ییهو پاک شه کلش؟

    یا اینستامون مثلا!

    آقا حواستون به نوشته هاتون باشه

    پس فردا شرمنده گوگولیاتون نشین!

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • سه شنبه ۷ مهر ۹۴

    غذای بانو پز

    به قول مامان اگه یکی بخواد بیاد خونت

    باید از یه هفته قبل بگه

    روز اول برنج بپزی

    روز دوم خورشت

    روز سوم سالاد

    و قصه علی هذا

    بعد مهمون پشیمون میشه از اینکه اومده خونت

    چون غذا مونده ۱ هفته پیشو به خوردش دادی


    + یه سالاد شیرازی شامل
    ۳ عدد خیار بزرگ 
    و ۲ عدد پیاز کوچک رو
    ۱ ساعت و ربع طول کشید
    تا خرد کنم!
  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • دوشنبه ۶ مهر ۹۴

    جهانی شدیم رفت

    [ این ]ی که من میبینم

    و گذاشتم شماببینین راسته؟

    یا کار فیل شکنه؟

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • پنجشنبه ۲ مهر ۹۴

    حکومت میکنن این مردا...

    همین که هر مردی فارغ از کوتاه یا بلندی قدش

    یه کفش نهایتا با ۳ سانت پاشنه میپوشه

    ینی« قدرت دست شماس »

    نه مث ما که باید 

    واسه۳ وعده عروسی پشت هم

    هم غصه داشته باشیم

    که چه بلایی سر پاهامون میاد!

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • کوثر بانو
    • پنجشنبه ۲ مهر ۹۴

    دپلقیسیدگی

    شاید حق با بابا باشه

    نباید قضاوت کرد

    حتی وقتی دوس داری دلیل پیدا کنی

    برای هر اتفاقی که میوفته

    مث تصادف امشب

    اینکه چرا اون پرشیا و پراید  دپلقیس شدند

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • سه شنبه ۳۱ شهریور ۹۴

    ما خیلی باحالیم....خیییلییی

    ما آدمای خیلی باحالی هسدیم
    خودمونو ناهار دعوت میکنیم
    مردمو از کار میندازیم
    باغشونو غارت میکنیم! [اینجوری]
    تازه مهمون هم دعوت میکنیم!
    + :)
  • ۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۱ ]
    • کوثر بانو
    • يكشنبه ۲۹ شهریور ۹۴

    خود نوستراداموس پنداری

    18 سالمه

    جز دندونای کج و معوجم که نیاز به ارتودنسی دارن

    و چشم چپم که 25% آستیگماته

    و کم خونی خفیفی که دارم

    تا جایی که میدونم سالمم

    اما خوب میدونم اگه از سرطان نمیرم

    قطعا سکته باعث مرگ منه

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۲۷ شهریور ۹۴

    هوا بس ناجوانمردانه سرد است.

    من پالتو پوش
    پتو پیچ
    با موهای ولو
    پشت به پنجره نشسته ام
    ساعت 7:52
    متون منو از شمال قطبی دریافت می کنید
  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۲۷ شهریور ۹۴

    حاملگی!

    یه دوستی 

    یه پستی گذاشت

    یاد پست یه دوست دیگه افتادم:

    الان چه مدرسه سمپاد باشه

    چه شاهد

    با چند تا حامله هم کلاسیم!

    خدا رو شکر امسال هم تموم شد

    و ما حامله نشدیم!


    + جا داره بگم 

    خدا رو شکر ۱۲ سال تحصیلمون گذشت

    و ما حامله نشدیم.

    + اصن یه وضی.

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • يكشنبه ۸ شهریور ۹۴

    صرفاً جهت اطلاع!

    صب داشتم با خاله حرف میزدم؛

    می گفت: یه همکارم

    یه بخش از نوشته هاتو خونده

    میگه این دختره چقد باهوشه

    نمیتونه نوشته هاشو تو روزنامه چاپ کنه؟!!


    +مردم ما یا از ادبیات به دورن

    یا زیادی ادبیاتین!!

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • شنبه ۷ شهریور ۹۴

    یه چند وقت ثابت بوده این پست که عرو عور یه سریا بریزه

    ای خاک تو سر من با این رفیق فابام ینی

    تو راهنمایی اسمش فائزه بود

    تو دبیرستان معصومه

    جفتشونم شهریوری

    یکی ۱۶ یکی ۱۹

    منم که حافظم در حد ماهی قرمز

    چجوری باید یادم بمونه نمیدونم

    تازه یه سری چیزای مشترک دیگه هم دارن

    که اگه با چشم ندیده بودمشون فک میکردم

    یه نفرن جفتشون


    +تولدشون پیش پیش تبریک

    +تواناییمم در همین حد بود!

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • پنجشنبه ۵ شهریور ۹۴

    چشم زخم

    به قول این دختر مدله:

    چشمون زدین؛ نه؟

    چشمون زدن.

    این فالوورا چشمون زدن؛

    چشتون درآد!

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • شنبه ۳۱ مرداد ۹۴

    نذر

    عاقا رفدیم خونه بابزرگ 

    دیدم خونش شبیه شب عید شده

    موش افتاده

    خالم میگه: نذر کردم موش پیداشه

    ۵۰۰ تومن بدم مسجد!

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۳۰ مرداد ۹۴

    کامنت گذار نمونه

    عاقا چه مرضیه گرفتم نمدونم

    از صبح هرجا سرزدم

    دیدم واسه پستا دوتا دوتا کامنت گذاشتم

    جالب اینجاست که 

    فک میکردم کامنت نذاشتم اصن

    خدا آخر عاقبت منو باکنکوربخیر کنه

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • جمعه ۳۰ مرداد ۹۴

    شوهر صلواتی

    - اسم شوهرتون چیه؟

    -اللهم صل علی محمد و آل محمد


     

    + چه استعداد هایی که کشف نشد

    + داستان دبیریه که همش میگف 

    فیزیک سخته

    + و گویا از قدیم

    روی دست چپش

    اسم آقا شون باتیغحک بوده

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • شنبه ۲۴ مرداد ۹۴

    خانوادس ما داریم؟

    بابام و خواهرم دارن یه قل دوقل بازی میکنن

    بعد به من میگن:
    دوتا مهندسکه دارن با هم
    رو یه پروژه مهم کار میکنن
    یهکارگرنمیاد بگه بیل من کو.
    برو درستو بخون!
  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • چهارشنبه ۲۱ مرداد ۹۴

    معضل بی نتی

    نمیدونم چه مرضیه من دارم

    نت نباشه حس میکنم کلی کار نتی دارم

    وقتی هست باخیال راحتوسایل الکترونیکی و میذارم کنار

    به زندگیم میرسم


    +به یه سری ها هم باس گف آی فش حقدس حقدس حقدس

    +دیوانگی هم عالمی داره ها

    +بعضی از حرف ها رو باس با طلا نوشت

  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • سه شنبه ۲۰ مرداد ۹۴

    خل و خل تر

    امروز رادیو یه عالمه حرف

    از نوشتن افکار و ایده ها و خاطره نویسی زد

    لب کلام این بود که اگه ننویسینخلمیشین
    جالب اینجاست که من هرچی بیشتر مینویسمخل ترمیشم.

    +بسیار سفر باید
    تا پخته شود خامی
    +تریپ گالشی این چند روزه ی خودمان را عشق است
  • ۰ پسندیدم
  • نظرات [ ۰ ]
    • کوثر بانو
    • دوشنبه ۱۹ مرداد ۹۴