دلم برای بچگی هام تنگ شده
وقت هایی که به در و دیوار میچسبیدم
که مامان نیاردم خونه از خونه پدربزرگم
و مادر بزرگم وساطت منو میکرد که بمونم
الان وقت نمیکنم هفته ای ۱ روز هم تا اونجا برم
دلم هوای مادر بزرگ خدا بیامرزمو کرده
خیلی مهربون بود
و پدر بزرگم که خدا اونو هم بیامرزه
مقتدر بود و کشاورزو بی سواد
اما تا دلت بخواد
شعر های سعدی و حافظ و فردوسی رو حفظ بود
منو بین ۱۳ تا نوش جور دیگه دوس داشت
دلم براشون تنگ شده
+با گریه نوشت