یک بانوی اسفندی - از سری ماجرا های پت و مت
روزی روزگاری در ایران زمین
دو رفیق بودند
پت و مت
هرچند مونث!
هرچه میکردند غالبا به حرکاتی ضایع ختم گردیده
و سبب آبرو ریزی میشد
فی المثل:
پت و مت گوشه ای از زمین گرد خدا ایستاده بودند
در ارتباط با اتیاپ (جمع مکسر تیپ!) بندگان خدا نظراتی چند میدادند
به اذن خدا دری در آن گوشه باز گردیده
و ناگاه یکی از آن بندگان خدا از آن در وارد شد
سخنان پت و مت را شنیده بود گویا
و آن دو مظلوم تا هفته ها آماج تکه و تعنه ها بودند
مستقیم و غیر مستقیم
خدایشان ببخشاید
+ هوا فلفلیه بدجور!
+ بنده خدا آقای کربن اند.
 
پ.ن
+نویسنده های تو جوبی بنویسید تو وب که پاک نشید