روزی روزگاری در شمال ایران زمین
دخترکانی بودندی
ملقب به پت و مت؛
در راهروی همان عمارت خراب شده 
پت و مت و رفقا قدم میزندی
ناگاه به راست پیچیدندی
و پت، برحسب اتفاق 
جناب کربن و برو بکسشان را دیدن کردندی
دست و پا گم کرده و هول
برای بار nام 
سلامی خدمتشان عرض نمودندی 
و به تنهایی پیچیدندی
و در بین مت و الباقی بکس نیز پیش از پیچ
بسیار خنده شدندی...

+ یه تجربی پشت کنکوریم
از زبان و دستور هم سر در نمیارم
+ :)