بغض کرده بود
چشمهایش تار میدید
دلش کمی درد و دل با رفیقش را میخواست
دماغش را بالا کشید
و آرام، لعنتی بر تغییرات هورمونی فرستاد.
بغض کرده بود
چشمهایش تار میدید
دلش کمی درد و دل با رفیقش را میخواست
دماغش را بالا کشید
و آرام، لعنتی بر تغییرات هورمونی فرستاد.