خدای خوبی ها یک منی این جاست 

که عجیب کم تلاش است

توجهش به هر چیزی که باید، نیست...

خوب میدانم این من حرف گوش کن نیست

زورش می آید روزی چند بار رو به قبله ات بایستد

غیبت میکند، دروغ میگوید؛ کم هم نه.

و " بالوالدینا احسانا " را کمتر رعایت میکند.

تا به مشکلی نخورد فکرت را در پستو ترین پستوی مغزش نگه میدارد.

اما تو که فراموشش نمیکنی، هان؟

تو دوستش داری مگر نه؟

کمکش کن خوب؟

ماه به ماه رتبه سنجشش بدتر میشود.

روز به روز تلاشش کمتر میشود.

ثانیه به ثانیه نا امید تر میشود.

این من آنقدر " چشم سو ببرد " است

که هر دو خوب میدانیم بعد از کنکور باز فراموشت میکند.

اما تو فراموشش نکن، باشد؟

میشود این روز ها کمی بیشتر از قبل کمکش کنی؟