داره شیرینی خونگی درست میکنه
میگم: مامان یدونه شیرینی هم به ما بده
با اخم یه تیکه قالب نزده رو میذاره تو بشقابم
میگم: شنبه که بشه
همه تون میرین مدرسه
من میمونم و این خونه و تمام این شیرینی ها
میگه: وقتی همه شونو تو اتاق گذاشتم
درشم قفل کردم
کلید رو هم با خودم بردم
حساب کار دستت میاد...