کاش به جایی برسیم

که کمتر شاهد رفتن رفیقای مجازیمون باشیم


+امروز یه پست نوشتم

از زبون کوثر ۱۹ ساله

به کوثر ۲۴ ساله

تاریخ انتشارش درست ۵ سال بعده

حالا تا اون موقع زنده ام یا مرده

با خداست.

اصلا شاید دیگه اینجا ننویسم اون موقع

میترسیدم

نکنه ۵ ساله بعد باهاش گریه کنم

دلم بشکنه

از آدما فقط سراغ یکیو گرفتم

تازه تاکیدم کردم بهش زنگ بزنم :)

از خودم از آرزوهام پرسیدم

نکنه شرمنده الانم شم

موقع نوشتن همش میترسیدم شرمنده آینده ام باشم

چه زندگی قاراشمیشی جدا

فقط کاش از خودم یه ماشین داشته باشم

بیزارم از تاکسی گرفتن

اینکه مامان و بابا منو برسونن هم یه جاهایی واقعا معذب کنندس

راننده شخصیم نیستن که 

اما کمتر پیش میاد بگن نه 

* این هم باید منگنه بشه به نامه ای به خود ۵ سال بعدم.