+ تا مادرم -خدابیامرز- زنده بود
تمام کارهای خونه با من بود
از آشپزی تا جارو زدن خونه
منتها وقت چایی خوردن
2 تا استکان میگرفت
یکی برای خودش
یکی برای بابا!
خدا شانس نداده که...
- نه خدا شانس داده
فقط خِشتَک کیسه ما سوراخ بود!
مردمم شانس ما رو رو هوا زدن...