به نام خدایی که دغدغه از دست دادنش رو نداریم
به نام خدایی که دغدغه از دست دادنش رو نداریم
کوثر بانو سلام
من خود ۵ سال قبل تو هستم
تو اتاقم تخت من و گودزیلا موازی گذاشته شده
و من لب تخت گودزیلا رو به پنجره نشسته ام
۳ ماه تا کنکورم مونده
من دارم تلاشمو میکنم
نمیدونم اونجایی که تو الان هستی کجاست
چی میخونی؟
اصن دانشگاه قبول شدی؟
شایدم زنده نباشی
اما کاش زنده باشی
دکتری، دندون پزشکی، داروسازی، چیزی باشی
دیشب لیله الرغائب بود
واسه خودم یکی از اون ۳ تا رو خواستم
کاش واقعا اونجایی باشی که میخواستم
میدونی از سری درگیری های من با خودم، دشوویی رفتنه
خیلی سخته هر ۴ یا ۵ ساعت یه بار دسشویی بری
شایدم حوصله سر بر
هنوزم از همین اخلاقا داری؟
یه ۲ مین من برم wc و بیام
اومدم :)
راستی هنوز هم عکس نوشته میسازی؟
رفتی دنبال آرزو هات؟
یادگیری فتو شاپ و برنامه نویسی و عکاسی و دوربین خفن و از این برنامه ها
ارتودنسی کردی اون دندونای کجتو؟
یادته یه دوره دنبال عمل بینی بودی؟
ساعت ۳ شده من نیم ساعت پیش باید فیزیک میخوندم
آخ گفتم فیزیک لعنت به این فیزیک
هنوز هم ازش بدت میاد؟ قلم چی چطور؟
قلب و دم و دستگاهش را هنوز عاشقی یا نه؟
قرار بود نامه بنویسم این که همش سوال شد.
آها از مصی چه خبر؟ خوبه چیکار میکنه الان؟
رفیقین بازم؟ بهش یه زنگ بزن
با این همه کتاب تستات چیکار کردی جدا؟
۲ سال پول عیدیمو دادم پاشون
+ پول توجیبی هام
+ تمام نذری هایی که بهم میدادن
هنوزم به جدت اعتقاد دارن یا رو دستت بلند شده؟
طومار شد جای نامه
کلا باخودم پرحرفم!
هنوزم وامیسی جلو آینه با خودت حرف بزنی؟
یا از آینده ات قصه بگی؟
ازت عذر میخوام
بابت تمام کم کاری هایی که کردم در حقت
بابت جای بهتری که میتونستی باشی و نذاشتم
اما دوست دارم
من اولین باره که ۱۹ ساله ام
۱۹ سالگی رو تمرین نکردم
کامل بلدش نیستم
اگه اشتباه کردم بذار پای بی تجربگیم
بچگیم
ازم دلگیر نباش
قد خودت دوست دارم
کوثر بانو
خود ۱۹ ساله تو
:)
+ به دعوت [ آقای روانی ]
+ منگنه شده به [ بیایید نرویم دوستان ]
در و همسایه های عزیز قراره آدرس اینجا عوض بشه
هر کسی آدرس میخواد یه نشونی از خودش بذاره
:)
یه سری آدم ها هم هستن که نه فقط به عالی ترین حالت
بلکه به معمولی ترین حالت هم گند میزنن
به نظر من بهترین هدیه ای که آدم میتونه به کسی بده کتابه
حالا فک کن دختر شینا هم باشه...
+ینی صمد میمیره دختره میشه زن ستار داداش صمد؟
نعععع...
اصن به من میاد ۱۰ روز دیرتر از موعد به دنیا اومده باشم
انقد که عجولم؟
به امید خدا رو به سوی کور شدن دارم...
هی دختر تو اگه قرار باشه به همه چی انقد اهمیت بدی
زود پیر میشی میوفتی میمیریا...
امروز بعد 5 سال یک سری قیافه ها دیدم که عمرا در خیال هم بشود تصور کرد این شاخ های دنیای مجازی
یک روزی تو دسته های 3 تایی به خز ترین حالت ممکن انگشت هایشان به نماد پیروزی کنار صورت ساده و پرمویشان نگه داشته اند.
و لنز گوشی مامان من آن را ثبت کرده است...
اگه بزرگ شدن ینی بقیه ازت انتظار داشته باشن مرغ پاک کنی، میخوام صد سال سیا بزرگ نشم.
+خاله عروسی من باید برقصیا
-خبر مبریه؟
+ چه خبری مثلا؟
-...
+نه بابا!
به خودش اشاره میکنه و میگه:
-سرتو میبرما! حًلا گًت تر از توام دره ها!*
*هنوز بزرگتر از توام هستا!
از این دخترای آروم،
که اگه یه هفته هم کسی باهاش حرف نزنه کاری به کار بقیه نداره.
اهل جنگ و دعوا نیست فقط تا وقتی کسی اذیتش نکنه؛
دخالت بیجا تو زندگیش نکنه.
من آرومم اما رو خوابم حساسم،
رو وسایلم،
لباسام،
کتابام،
رو زندگیم کلا.
وقتی کسی کتابمو ببره نسخه خطی پاره پوره تحویل بده؛
یا وقتی که خواب باشم و با لگد! بیدارم کنن؛
یا وقتی بدون در جریان گذاشتن من لباسامو جر واجر میکنن؛
دست خودم نیست نمیتونم آروم بمونم.
و کاملا هم طبیعیه!
این جمله ی ( اگه برم تو قبرم بخوابم مامانم میگه پاشو زیرتو جارو کنم) مصداق بارزش منم!
خدا کنه حال هفته بعدم از امشبم بهتر باشه
+و کنکوری که همچنان خر است.
به نظرتون چند صد سال دیگه باید بگذره
تا یه گروهی از مردم بفهمن
بعضیا سکوت شب و دوس دارن
و بعضیای دیگه غوغای روز رو؟
کوثر دیوانه من
همه آدما میتونن قشنگ حرف بزنن
اما همه اونایی که قشنگ حرف میزنن
رفتارشون به اندازه حرفاشون قشنگ نیست.
+آلما توکل از نویسنده هاییه که میخونمشون
هرچند که همه نوشته هاشو به طور کامل قبول ندارم
اما [ این ] به نظرم خوندنش ضرر که نداره هیچ مفید هم هس...
ما رفتیم گیلان لباس مجلسی بخریم
۶ تا کتاب خریدیم برگشتیم!
+ گیلانیایی که اینجا رو میخونید
ناموسا دختراتون تو عروسیا مانتو میپوشن فقط؟
هر ور رو نگاه میکردی مانتو بود و مانتو...
اهالی وبلاگستان سلام.
سه شنبه اس امروز.
طبق گفته رنگی رنگی امروز قراره یه اتفاق خوبی بیوفته انگار.
هرچند به فال اعتقاد ندارم. اما منکر حال خوبم نیستم
راستی گیلانیای عزیز برای سومین بار تو این ماه ما داریم میایم سمتتون
:)
کشور آخرین ها
اثر: پل استر(paul auster)
مترجم: خجسته کیهان
نشر افق
173 صفحه
10 روز!
کتاب بخشی از زندگی آنا بلوم رو روایت میکنه. دختری که برای پیدا کردن برادر گم شده اش وارد کشور بی در و پیکری میشه و قصه زندگی اش رو به صورت نامه برای کسی مینویسه که انگار در گذشته رابطه ای بینشون بوده.
100 صفحه اول عملا غم نامه حوصله سربریه که باید خودتو مجبور به خوندنش کنی. اما از ورود سام تازه کتاب کمی جذابیت پیدا میکنه. اما توصیفات قوی نویسنده باعث میشه بتونی تمام اتفاقات رو پیش خودت مجسم کنی.
بخش هایی از کتاب:
1.به طور کلی مردم فکر میکنند اوضاع در گذشته هرچقدر که بد بوده، بهتر از امروز بوده. وضعیت دو روز پیش بهتر از دیروز بوده و هرچقدر بیشتر به عقب برگردی، جهان زیباتر و خواستنی تر میشود.
2.هنگامی که صدا از میان میرود چنان است که گویی فرد به عدم پیوسته است.
3.لحظه ای غفلت کافی است تا همه چیز را از دست بدهی و ناگهان هرچه را که به دست آورده ای، نابود میشود و از دست میرود.
4.دولت از داستان سازی و شایعه پراکنی خوش اش نمی آید. روحیه ی مردم را خراب میکند.
5.گفتم: منظورتان این است که شما به خدا اعتقاد دارید؟
- ما با او صحبت می کنیم، اما این که او گفته های ما را میشنود یا نه، مسئله ی دیگریست.
6.پایان فقط یک خیال است مقصدی که برای خود میتراشی تا بتوانی به رفتن ادامه دهی، اما زمانی میرسد که درمی یابی که هرگز به آن نمیرسی. ممکن است به ناچار توقف کنی اما، تنها به این خاطر که زمان به انتها رسیده است توقف میکنی، اما توقف به این مفهوم نیست که به آخر رسیده ای.
+این اولین نوشته کوثره. نظراتتون رو با دل و جان ته این پست در انتظارم.
+به امید خدا در اولین فرصت یه عکس درست و درمون از کتاب میگیرم و با این متن میذارم اینستا.
+اولین گام تو عید خونده شد.
+تو این چالش شرکت کنید.
+ چقد طولانی شد شرمنده :))
کاش من هم به اندازه خیلی از وبلاگ نویس های دیگه شجاع بودم.
+ این دومین پستیه که دوستان یا متوجه منظور من نشدن
یا کلا ۱۸۰ درجه برعکس منظور من برداشت کردن
جدن انقد گنگ حرف میزنم؟
یه حس احمقانه ای ته دلم میگه امسالو بمون باز
من تازه یاد گرفتم چجوری باید درس خوند
تابستان خود را تا ۵ صبح بیداریم
کپه مرگ را گذاشته نذاشته
۸ صب حکومت نظامی به پا کرده
ما را برمیخیزانند!
کاش این روزا
در کنار محکوم کردن مرد نمیدونم کجایی
که برای در آوردن حرص زن اولش
با ۴ تا دختر همزمان ازدواج کرد
و امثال این دفاع از حقوق زنان،
یادمون نره که فقط دنبال حقوق پایمال شده خودمونیم
قرار نیست به جنس مخالفمون توهین کنیم
یا دنبال سلب حقوقشون باشیم
و یا اینکه به عقاید بقیه آدما بی احترامی کنیم.
+خونه ای که اینترنت نداشته باشه خونه نیست.
-پس چیه؟ کرکولیه*؟
+بلکم بدتر...
* کرکولی همون لونه مرغه!
+ بالاخره نت گرفتم.
میکُشمش
حالا کُشتن که نه
ولی میکُشمش
+ نت ندارم دوستان
نتم وصل شه نظراتو تایید میکنم
ممنون از صبوریتون.
اینایی که ۷ صب آرایش کرده تو جلسه کنکور بودن
ساعت چند بیدار شدن ینی؟
کاش بیشعوری آمپول داشت...
فک کنم اگه تو دنیای هری پاتری بودم
بیشترین طلسمی که ازش استفاده میکردم
آبلیویت بود.
یک وبلاگ نویسی بود که میگف:
آدما نه به اندازه عکسای اینستاشون خوشبختن
و نه به اندازه نوشته های وبشون بدبخت
من میخوام بگم:
گاهی آدما خیلی بیشتر از عکسای اینستاشون خوشبختن
همونایی که خوشبختیشونو قاب میگیرن
تو ۷ تا سوراخ موش قایم میکنن
که دیده نشه
در عوض هستن اونایی که همینکارو با بدبختیاشون میکنن...
مثلا تابستان باشد
بعد چند ماه به خودت استراحت بدهی
از کار و کار و کار و زحمت
دست زنت را بگیری ببری خانه بچه ها
رسیده نرسیده خبر بدهند
خانه ات خالی شده
(شما بخوانید خالی کرده اند)
+ کمی خونه جدید کار داره
فعلا صدای کوثر رو از همین خونه پذیرا باشید
:)
کتاب ها ( ❤ )
فیلم ها
وبلاگ جدید
اینستا
تلگرام
لباس برا عروسی
قرار با رفقا
من هیچوقت بخش سبز کاهو رو دوست نداشتم
بچه که بودم اما اول همین بخش کاهو رو میخوردم
بعد آوند سفیدش میموند که من عاشقش بودم
کنکور پارسالم عین اون برگ سبز بود
کنکور امسالم باید همونی بشه که دوسش دارم...
من هر وقتی دردی بهم میرسه، دست به دامن حضرت ابوالفضل میشم،
هروقت چیزی میخوام، صلوات.
خیلی خیلی کم پیش میاد دست رد بزنن به سینه ام.
خوشحالی یعنی
۳ روز بعد کنکورت جشن عقد پسر عمت باشه...
+ أما خو لباس نٍدارٍمی
أسه چی وانٍه بًبو
وًلّا...
اینجوری که پیش میره باید با پالتو و بوت بریم سر جلسه کنکور
+ بارون نی که سیله...
خانه بی نت به چه ماند؟
به زنبور بی عسل...
+والا به قرعان
و تو ای مرگ نیا...
« استرس » ما را کشت.
گاهی لازمه آدم پاشه وایسه
با انگشت به اون آدمی که باید اشاره کنه
بعد رو به خدا بگه:
نمی کشی خفه اش کن اینو لطفا...
بچه تر که بودم (هنوز هم بچه ام)
فکر میکردم هر آدمی اگه ساعت برنارد رو داشته دیگه مشکلی نداره
اما حالا خیلی چیز ها هست که با اون ساعت درست نمیشه...
وقتی خبر فوت 19 تا سرباز تو تصادف رانندگی به گوش هر کسی برسه
به طور معمول ناراحت میشه؛
نه دوره بیوفته تبریک بگه!
+[ اینجا ]
کامنت "سید"
امشب یکمی بالا و پایین کردم نوشته هامو
دنبال یه نوشته خوب بودم
که بخونمش و صدامو ضبط کنم
- کاملا تحت تاثیر [ رادیو بلاگی ها ]م الان -
هرچی بیشتر گشتم کمتر یافتم
مدت ها قبل هم یه وبلاگ دیگه ای زدم
به نظرم کوثرِ قبل کنکور با بعدش متفاوت میومد
و انگار خیلی هم اشتباه نکردم
خلاصه وبلاگ جوراب سفید داره نفس های آخرشو میکشه
ولی پاک نمیشه
اینجا میمونه اگه خدا بخواد
و بلاگ آلزایمری نشه - ایشالا -
امضا: دختری که حس میکنه یکمی بزرگتر شده...
حرف های یه سری از آدما
مث زیست خوندن یه پشت کنکوریه
باید دائم یه قلم و کاغذ دم دستت باشه
تا واو به واو حرف هاش رو تو ذهنت درست ثبت کنی
10 نفری داشتیم والیبال میدیدیم
عمه صدا کرد:
آقایون بفرمایید شام
ما 5 تا دختر بی تفاوت،
داشتیم پا میشدیم
که مهدی گفت:
فقط آقایون؟
خانوما شما نیاین شام...
+ به خودم گفتم:
تویی که باید برای خودت احترام قائل شی..
نه پسر عموت؛ برای دخترِ عمو ها و عمه هاش!
یک آمبولانس رد شد
صدای قرآن آمد
ده ها ماشین رفتند
خاک امشب مهمان تازه ای دارد
آدمای معمولی میتونن آرزو داشته باشن
اما نمیتونن چیزهای فوق العاده بخوان
آدمای معمولی میتونن از بقیه خوششون بیاد
اما نمیتونن آدمای فوق العاده رو بخوان
آدمای معمولی میتونن سفر برن
اما نمیتونن سفر های فوق العاده بخوان
آدمای معمولی میتونن شاغل باشن
اما نمیتونن شغل های فوق العاده بخوان
آدمای معمولی میتونن زندگی کنن
اما نمیتونن عاشقی بخوان
[ این ویدیو ] رو ببینید
جدا از بامزگی و اشک دم مشک دختره
باباهه یه جمله جالبی گفت:
YOU'D NO ALLOW TO HAVE BOYFRIEND TILL YOU'R 15
این ینی هر مدل زندگی قانون داره
حتی مدل غربی...
اصلا تو هر خونه ای باید یه خواهر کوچیکتر باشه
که وقتی حواسش نیست
دستشو خودکاری کنی
قبل اینکه ری اکشنی نشون بده
در ری...
هرگز با یک دیوانه ی بی عقل هم اتاق نشید
حالا میخواد رفیق فابتون باشه؛
دشمن خونیتون باشه؛
یا خواهر کوچیکه تون...
+ تا مادرم -خدابیامرز- زنده بود
تمام کارهای خونه با من بود
از آشپزی تا جارو زدن خونه
منتها وقت چایی خوردن
2 تا استکان میگرفت
یکی برای خودش
یکی برای بابا!
خدا شانس نداده که...
- نه خدا شانس داده
فقط خِشتَک کیسه ما سوراخ بود!
مردمم شانس ما رو رو هوا زدن...
برای من مادربزرگ زنی ست نحیف
با سرفه های ممتد و قرص های زیر زبانی
که همیشه خدا چایی اش به راه است
و نهارش به اندازه یک مهمان بی خبر که تو باشی، اضافه تر...
+ یکهو همینجوری بی هوا دلم تنگش شد.
خدا به یه سری از آدما اعصاب فولادی داده
به یه سری چونه پلاستیکی
به بقیه مرض اعصاب دائمی...
+ یه گونه بسیار نادری هم هس
خدا بهشون چیزی نداده
ولی از ۳ گروه دیگه دورشون کرده!
من خیلی تنها بودم...
و خیلی بهت مدیونم.
ولی لطفا، فقط یه چیز دیگه
یه چیز دیگه.
یه معجزه ی دیگه،شرلوک
به خاطر من...
نمرده باش.
اینکارُ واسم میکنی؟
SHERLOCK HOLMES 02X03
در وصف جذابیت شرلوک هلمز همین بس که وبلاگ نویس بود...
تعارف کردن خرما جعبه ای که سوپریا میفروشن به یه اهوازی،
مث پختن برنج دانه بلند محسن برا یه شمالیه...
حس میکنم وبلاگم شده شبیه خونه یه مادربزرگ تنها بعد مرگش.
تا اعلامیه نزنی سوم، هفتم، چهلم، سالگرد
کسی جز بچه هات نمیاد به خونت سر بزنه
برات فاتحه بفرسته
به خودی خود چندان هم بد نیست
مشکل از اونجایی شروع میشه
که بعد از چند وقت نه اعلامیه ای زده میشه
و نه حتی بچه هات به یادتن
پست های اینجا هم انگار حکم اون اعلامیه رو دارن
به درجه ای از عرفان رسیدم
که برای کارت مسکن
رو گوشیم همراه بانک پارسیان نصب میکنم!
ساعت ۱و ۴۵ دیقه نصفه شبه
مردم یه چشم خوابیدن
من هنو دارم تو آشپزخونه ظرف میشورم.
یک سالیه یه مرضی به جون من افتاده مث تبخال
باید اسمشو گذاش " تب کامنت "
هر از گاهی ظاهر میشه
بعد دوباره میره ته ته ذهنم گم و گور میشه
اینجوریه که یه مدت بیخودی فک میکنم
واسه پست های دوستام کامنت گذاشتم
بعد میرم ۷-۸ تا از پستاشونو چک میکنم
اونوخ تازه یادم میاد فقط رفتم خوندمشون
ینی اصن کامنتی درکار نبوده
گاهی وقتا آدما زیاده خواه میشن
عالم و آدمو کچل میکنن
تا خواسته ی زیادی شون برآورده بشه
و خب به خواسته اشون هم میرسن
اما گاهی وقتا یه آدم های دیگه ای هم هستن
حداقل های بدیهی بقیه آدما
براشون رویاست
در اون زمان های قدیم
ما یک آپشنی داشتیم
به نام حس نوشتن
ذارتی به ذورتی مطلب مینوشتیم
در وبلاگ خویش پست مینمودیم
منتها از اونجایی که
این فالوعرا چشمون زدن
و چشتون دراد
دیگر آپشنمان ما را بدرود گفته
و ما ماندیم و جای خالی اش
آدمایی که برای خرید شارژ ۵ تومنی به این صفحه میرسن،
۲ دسته اند:
۱.آدمای معمولی که عدد ۳ رو وارد میکنن
۲.آدمای غیر معمولی که ۵ رو وارد میکنن
+تا بصل النخاعم سوخت ینی
آخ که شهرزاد و فرهاد ازدواج کردن
ما را شادی سر گرفت
دیش دیرین دیرین دیرین دین
وبلاگ نویس هایی که میخونمشون
خواننده هایی که داشتم
حس نوشتنم
همه نیستند
- نمیدونم این چن وقته چرا این همه وسیله میشکنه؟
+ میشکنه یا میشکونی؟
اصن ۲۰ سال پیش که تازه عروس بودی،
چیکار میکردی؟
- اون موقع ها که اصن خیلی بد بود
هی ظرف میشکستم
مخصوصا وقتی مهمونی میرفتیم!
+ مامان من بهت افتخار میکنم
که خراب کاری هاتو گردن میگیری
# از شروع ۹۵ تا حالا ۱ لیوان و یه کاسه شکسته.
* برای پست های شما عنوان مینویسیم
با قیمت مناسب
بلاگی ها شامل 20% تخفیف میشوند
کاش "امید" هم مث دستمال شعر های بچگی بود
زیر درخت آلبالو گم میشد
بعد که دلت براش تنگ میشد،
میدوییدی پیداش میکردی
وصلش میکردی به خودت
و همه چیز مث روز اولش میشد
به شکم دراز کشیده ام
یک بالش گذاشته ام زیر دستم
اشعار سید علی صالحی را میخوانم
به نبود معشوقه اش " ری را " که فکر میکنم
اشک هایم خودشان می آیند
لعنتی ها چه می فهمند
برنامه ام میگفت درس هفتم معارف دوم را
باید دست کم ۴۰ دقیقه پیش تمام میکردی...
بی صاحاب بشه این کنکور
هر وبی میری یه سرش وصله به این لعنتی
عذاب وجدان نخوندنت میکشه تو رو...
چند ماه پیش وقتی اینستاگرامم رو غیر فعال کردم
یهو در عرض ۲ ساعت ۵ تا از فالوئرهام کم شد
اینستافالو رو که چک کردم
دیدم دختر عمه ها و دختر داییم بودن!
الان که نگاه کردم
از همکلاسی ابتداییم گرفته
تا هم مدرسه ای های پارسالم
و آدم هایی که اصلا نمیشناسمشون
کلن 43 نفر همچنا فالو دارن آیدیمو
+یادم باشه یه چشم غره برم بهشون آخر هفته
++ عملیات با موفقیت انجام شد!
معلم ها آدم های خوبی هستند
به ما سواد یاد می دهند
از ما امتحان های سخت سخت میگیرند
ما را از کلاس ها بیرون میکتند
تک تک رفتارهایشان زیر ذره بین ماست
ما گاهی به مشکلاتشان میخندیم
اما تمام آه های معلم ها گلوی ما را میگیرد
ما معلم ها را دوست داریم.
+ موز دراومد
- ؟
+ موز دراومد الان
- چی؟
+ موز دراومد دیگه
- o_O ینی چی؟
+ لول ۱۵۰ اومدم موز در اومد!
- Fruite sugar splash و میگی؟ |:
من در برابر تمام رفقای مجازی ام مسئولم
چه زن چه مرد
و درد آور است وقتی
حتی یک راه حل ساده برای حل مشکل یکیشان
به ذهنم نمیرسد
در عمرم تمام برنج های آبکش شده ای که قرار بود
تنها سرگاز بگذارم و چند دیقه بعد -هنوز دقیق نمیدانم- زیرش را خاموش کنم
سوخته اند
تمام تمامشان
از این سوختن ها که ته دیگ فقط سیاه میشود نه ها
از آن ها که تا روی برنج سیاه و زرد میشود
و انگار باید پوست بکنی و داخلش را بخوری
پر از بوی دود و طعم کربن!
نصف بیشتر کتری های پر آبی که برای دم کردن چای گذاشته ام
سر رفته
خانه به آتش سوزی یک جرقه فاصله داشت
اگر مامان خانوم نبود
و خدا را شکر که همیشه بود
و کاش همیشه باشد
نصف بیشتر تکالیفم در ۱۲ سال تحصیلم در مدرسه نوشته میشد
یا کلا نوشته نمیشد و خوانده نمیشد و حالا ضعف پایه کمر شکن است
چون اول تنبلی نوشتن در دفترچه بود
و دوما فراموشی فراوان
اما نوبر تمام این ها
آهنگ تو از کجا پیدات شد از امیر عباس گلاب است
۸ روز دارمش
یک بار گوش ندادم
و این یعنی فاجعه حافظوی
کاش به جایی برسیم
که کمتر شاهد رفتن رفیقای مجازیمون باشیم
+امروز یه پست نوشتم
از زبون کوثر ۱۹ ساله
به کوثر ۲۴ ساله
تاریخ انتشارش درست ۵ سال بعده
حالا تا اون موقع زنده ام یا مرده
با خداست.
اصلا شاید دیگه اینجا ننویسم اون موقع
میترسیدم
نکنه ۵ ساله بعد باهاش گریه کنم
دلم بشکنه
از آدما فقط سراغ یکیو گرفتم
تازه تاکیدم کردم بهش زنگ بزنم :)
از خودم از آرزوهام پرسیدم
نکنه شرمنده الانم شم
موقع نوشتن همش میترسیدم شرمنده آینده ام باشم
چه زندگی قاراشمیشی جدا
فقط کاش از خودم یه ماشین داشته باشم
بیزارم از تاکسی گرفتن
اینکه مامان و بابا منو برسونن هم یه جاهایی واقعا معذب کنندس
راننده شخصیم نیستن که
اما کمتر پیش میاد بگن نه
* این هم باید منگنه بشه به نامه ای به خود ۵ سال بعدم.
متنی بود که میگفت:
" به خدا گفتم: اگر همه چیز را قبلاً در سرنوشتمان نوشته ای،
آرزو کردن چه سود دارد؟
شاید نوشته باشم هرچه آرزو کرد."
+ امشب خسیس نباشیم لطفاً!
[ نوک حنا و دوس پسرش ] که یادتونه
گودزیلای خونه صاحابشونه
هر روز بعد از ظهر ولشون میکنه تو باقالی های حیاط
غروب به غروب هم با کمک مامان خانوم جمعشون میکنه
از اون جایی که امروز هر دوتاشون خونه نبودن
وظیفه خطیر جمع آوری این ۲ عزیز! به عهده آقای پدر و من افتاد
جاتون خالی
نبودید ببینید یه خروس ۷۸ کرومزومی زپرتی
چجوری یه مرد ۵۰ ساله رو یه ربع دنبال خودشون دوئوند
از دور حیاط گرفته تا روی دیوار!
در نهایت آقای پدر بنده ی سیاه شده از خنده رو با ۲ چشم غره خفیف
و جمله ی "این چه مسخره بازیه این دختره راه انداخته"
به خانه همراهی کردن...
نیمه گمشده اش کامل بود
تا ابد ناقص ماند...
درسته که خدا به میلیارد ها میلیارد آدم
چندین دهه اجازه زندگی داده
و تو قیامت به کارنامه عملشون میرسه
دقیق و عادلانه
اما شما چرا فک میکنین
خدا یه زیراکس از عدالتش گرفته
و صاف اجی مجی کرده تو کنکوری که از ما میگیرین؟
یکی برای خوب شدن حالش رمان مینویسه
یکی برای خوب شدن حالش رمان میخونه
یکی هم برای خوب شدن حالش نباید رمان بخونه...
نه داشتن شغلیه که دنبالشی
نه داشتن آدمیه که میخوایش
نه داشتن چیزهاییه که دوس داری
و نه زندگی تو اون شهری/کشوریه که دلت میخواد
به نظر من؛
خوشبختی یعنی آرامش...
دقت کردین شتر چه حیوون خسته ایه؟
دم هر خونه ای که بخواد بمونه
نه قدم میزنه
نه وایمیسه
نه میشینه
نه لم میده
و نه حتی چرت میزنه!
یهو خودشو راحت میکنه و میخوابه...
تازه غدا هم تو انبان مبارک ذخیرس
غصه روزی هم نداره...
ساخته رضا عطاران
متفاوت با اون چیزی که از ساخته های این مرد در ذهن داشتم
قصه مردی که 40 سال دیوانه وار عاشق زنی بود
که اون زن هر بار چیز یا فرد دیگری رو ترجیح میداد
انگار که تو ضمیر ناخودآگاه اون زن حک شده بود:
این مرد تا ابد هست
تا ابد منتظر من میمونه
پس بذار چیز ها/ افراد دیگه رو تجربه کنم...
زن ستیز نیستم اما
به نظر من مرد قصه حق این زن نبود.
اگه 40 سال آینده این زن تنها میموند، شاید لیاقت داشتن این مرد رو پیدا میکرد
اون از جوونیش و زندگیش برای این زن مایه گذاشت
و هر باری که اون زن شاد از ایران میرفت و تنهاش میذاشت فقط به رفتنش لبخند میزد...
قصه باید اون جایی تموم میشد که زن،غمگین، از پنجره هواپیما به بیرون خیره میشه...
و مرد پشت به دوربین داره سیگار میکشه و گریه میکنه
درست 1 ثانیه قبل از به صدا در اومدن زنگ...
این یعنی زندگی واقعی .
پتوی گودزیلا افتاده وسط هال
شلوارش وسط اتاق
کتاب قصه هاش زیر تخت
اونوقت مامان اومده لیوان آب منو از لب تاقچه برداشته
میگه: چرا اینقد تو شلخته ای؟
میگم: به من میگی شلخته،
پس اون یکی چیه؟
میگه: خواهر توئه دیگه!
پسره میدوئه تو پارکینگ و داد میزنه: خورشید...خورشید...
میگم: زهرمار
بابا میگه: این پِدَ سُّختِه شونه فاش ندن!
( یه این پدر سوخته ها فحش نده. )
داره شیرینی خونگی درست میکنه
میگم: مامان یدونه شیرینی هم به ما بده
با اخم یه تیکه قالب نزده رو میذاره تو بشقابم
میگم: شنبه که بشه
همه تون میرین مدرسه
من میمونم و این خونه و تمام این شیرینی ها
میگه: وقتی همه شونو تو اتاق گذاشتم
درشم قفل کردم
کلید رو هم با خودم بردم
حساب کار دستت میاد...
عذاب وجدان چیز خوبی است
برای دختری مثل من...
از مهم ترین آپشن هایی که بهشت داره
اینه که دسشویی نمیری!
+ امضا: بانویی که در صف دسشویی قبل از خواب همیشه خدا آخره.
دوستان بیاییم موقع خریدن هرچیزی چش و چالمان را خوب باز کنیم
موقع خریدن کتاب، بیشتر.
+زرد اختصاصی از زمان جنینی عمومی ها را هم به عنوان اشانتیون داشت!
۳۷ هزار و پونصد تومن پول بیزبون عیدیمو دادم پای زرد عمومی!
الحاقیه: زرد عمومیا رو بردم سوت پایان گرفتم! :)
در راستای نزدیک شدن رایحه ی نحس ۱۴ فروردین
باید طرحی به مجلس ارائه شود
مبنی بر نام گذاری این روز
به عنوان روز " چیپس، پفک، سلامتی و پارک "
باشد که در این روز کودکان کمتری
دل درد، سر درد و هر نوع مرض دیگری بگیرند
یه دریاچه دوسداشتنی
بعد از ظهر 2 روز پیش
همراه با کل شی قدیر
+[ اینجا ] وبلاگ آقای روانی است
ایشون یک مسابقه راه انداخته
ما را هم شرکت داده
هر کسی دوسداشت
زیر پستش از 0 تا 20 یه نمره به من بده.
+تشکرات
عاشق اینم که یک روز
۲-۳ ساله که شدی
دستت را بگیرم ببرمت بازار
برایت پیراهن گلدار بخرم
بعد که آمدیم خانه
تو پیراهنت بپوشی
من موهایت را ببافم
وقت خواب برایت " قصه های من و بابام " را بخوانم
تو بخندی و من عشق کنم از خنده هایت
شیطنتت گل کند و نخوابی
بابایت بغلت کند
و همزمان که کل خانه را متر میکند
برایت لالایی بخواند
لالایی های خنده دار مثل بابای خودم...
دخترم
مادرت خوشگل نیست
لاک قرمز نمیزند
کفش پاشنه بلند نمیپوشد
رژ کبود نمیزند
یه پاپاسی هم از خودش ندارد
حتی گواهینامه هم ندارد
خط چشم کشیدن ساده را که از اصول اولیه زن بودن در دوران توست
بلد نیست
برایش آشنایی با مردها بیشتر ترسناک است تا جذاب
هی تلاش میکند نیمه پر لیوان را ببیند
و هی شکست میخورد
آدم های زیادی دور و برش هستند و او تنهاست
مادرت با کمتر کسی درد و دل میکند
اما عاشق توی نداشته است
از خدا بخواه که به من بدهدت خب؟
اینجا شمال ایران است
صدای من را از اتاقم میشنوید
ما هنوز هم از ترکش های چهارشنبه سوری در امان نیستیم!
بیزارم از این آرامشی که ندارم
از این استرس
از این ترسی که همیشه ته دلمه
از این حسی که لرز میشه
میشینه تو دستام
بغض میشه
میشینه تو گلوم
بیزارم از این زندگی
شمام اگه از ساعت 3 و نیم تا 6 و نیم یه بند ایستاده پای گاز سمنو هم میزدین
نه دست داشتین نه پا...
این روز ها که دور و برمان آپارتمان و شهرک ساخته اند
و از "تاک در سرایی" نجات پیدا کردیم
عجیب میخواهم برگردم به ۱۰-۱۲ سال پیش
آنوقت میروم توی زمین کشاورزی بغل خانه مان والیبال بازی میکنم
اصلن میروم توی تیم پسر همسایه مان پاسور میشوم
پسرک تپل آبی پوش دوست داشتنی
تیم خوبی میشدیم حتما...
من خشن نیستم،
اهل جنگ و دعوا و مرافعه هم نیستم.
اما نمیتونم تضمین کنم،
کسی که اذیتم میکنه رو
10 برابر بدتر اذیت نکنم.
۵ دیقه یه نفس پشت تلفن
داره نحوه ی چت در کلش رو
واسه رفیقش توضیح میده
اونوقت طرف هنو
موفق به ارسال یک عدد نقطه نشده!
بهش میگم:
تو را یک عدد خنگ رفیق است.
- گوش کن
اگه بذاری جولیان قلبت رو بیرون بکشه،
من میکشمش
و بعدش تمام آدمهای اینجا
بدون معطلی سر منو از گردنم جدا میکنن
ولی واست مهم نیست، مگه نه؟
زندگی تو هیچ اهمیتی نداره
و مال منم همینطور، اینطور نیست؟
یالا برادر
بالاخره
یه روزی وایمیستم
تو شلوغ ترین نقطه شهر
زیر بارون بدون چتر
بی توجه به تموم آدم هایی که رد میشن
و نگاهشون تا چند قدم با ماست
دکمه های کتشو میبندم...
دخترم؛
مادرت چند شب پیش شمع های ۱۹ سالگی اش را فوت کرد.
۱۸ سالگی اش بی تعارف خوب نبود.
دوست داشتنی نبود
روابطی که قطع شد
موهایی که سفید شد
معده هایی که از قرص پر شد
و دست هایی که همچنان می لرزند...
غم هایی که از شادی بیشتر بود
درد هایی که از عشق
و تنهایی که از همه چیز بیشتر تر...
خلاصه ۱۸ سالگی خوبی نبود مادر...
به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه کنید:
در مسابقات خر شناسی جهانی
رشته دینامیک از خانواده فیزیک،
توانست با قدرت هر چه تمام تر
از پس تمامی حریفان خود بر بیاید
و لقب خر ترین خر دنیا را کسب کند.
ما این موفقیت بزرگ رو به خانواده فیزیک
و خصوصا جناب نیوتون تبریک عرض میکنیم.
یک ساعتی میشد که پشت در منتظر بودند.
زن جا افتاده ای تسبیح به دست صلوات میفرستاد.
این یک ساعت از آن ۹ ماه طولانی تر به نظر میرسید.
ساعت حوالی ۱۰ و نیم بود که،
صدای گریه دختر بچه ای در راهروی بیمارستان پیچید.
کوثر به دنیا آمده بود...
وقتی همون لباسای همیشگیتو میپوشی
و همه بهت میگن چقد لاغر شدی!
در حالیکه ۵ کیلو اضافه شده به وزنت...
بغض کرده بود
چشمهایش تار میدید
دلش کمی درد و دل با رفیقش را میخواست
دماغش را بالا کشید
و آرام، لعنتی بر تغییرات هورمونی فرستاد.
خدای خوبی ها یک منی این جاست
که عجیب کم تلاش است
توجهش به هر چیزی که باید، نیست...
خوب میدانم این من حرف گوش کن نیست
زورش می آید روزی چند بار رو به قبله ات بایستد
غیبت میکند، دروغ میگوید؛ کم هم نه.
و " بالوالدینا احسانا " را کمتر رعایت میکند.
تا به مشکلی نخورد فکرت را در پستو ترین پستوی مغزش نگه میدارد.
اما تو که فراموشش نمیکنی، هان؟
تو دوستش داری مگر نه؟
کمکش کن خوب؟
ماه به ماه رتبه سنجشش بدتر میشود.
روز به روز تلاشش کمتر میشود.
ثانیه به ثانیه نا امید تر میشود.
این من آنقدر " چشم سو ببرد " است
که هر دو خوب میدانیم بعد از کنکور باز فراموشت میکند.
اما تو فراموشش نکن، باشد؟
میشود این روز ها کمی بیشتر از قبل کمکش کنی؟
ماه ها فاصله پدر دلش را آورده بود.
سوءتفاهمی که غرورش اجازه به حل آن نمیداد.
نهارش را که خورد، روی تختش نشست. پتو را تا شانه بالا کشید.
وبلاگ نویسنده محبوبش را باز کرد.
نوشته بود: زمین بدجوری گرده.
دلگیر نظر داده بود: گاهی زمین گرد هست ولی خدا نمیخواد... نمیخواد که نمیخواد...
جواب گرفته بود: تو چقدر برای گرد کردنِ زمین تلاش کردی؟
چقدر بهش امید دادی؟
دختر بی هوا گرمش شد.
پتو را کنار زد، ژاکت و کلاه بافتش را درآورد.
هندزفری ها را از گوشش بیرون کشید.
دست برد زیر تخت، کش آبی رنگش را برداشت. موهایش را بست.
گوشی به دست فکر کرد کارش سخت تر از فیثاغورث که نیست...
+ ایده از [ اینجا ]
یه تصادفی شد یک ساعت و نیم پیش
درست جلوی در خونمون
جوری واسه تماشا
ماشین دو طرف خیابون پارک شد
که تو عزا و عروسی سابقه نداشته...
+ خواهری امروز کمربند قرمز گرفت.
این آهنگ انگار شرح حال یه مرده
که زخم دلتنگیش سر باز کرده
اما نمیخواد خیلی هم دردشو بقیه ببینن
یه مرد غمگین با غرور خاص خودش که میگه:
هنوزم دوست دارم و از همین حرفا
قربون صدقه نمیره
عجیجم و عشقم و قربونت برم نمیبنده به ناف دختره
حتی نمیخواد خیلی دوست داشتنش رو باز کنه
میگه: با اینکه غمگینم هنوز سرپام
دلتنگه، داغونه، حالش بده
اما همچنان محکمه
انگار از همون مرد هاست که از بچگی تو گوشش خوندن:
مرد که گریه نمیکنه
...
+ چقد چایی ریختی؟
- چقد باید میریختم؟
+ خوب بگو چقد ریختی؟
- تو اول بگو چقد باید میریختم؟
+ ۳ تا قاشق
- من ۲ تا و نیم ریختم
+ چی؟ اون چایی خارجیه؛
کمش کن. نصف قاشق بسه...
# از من به شما نصیحت
تلاش نکنید معلم جماعتو دور بزنید
قطعاً سه پله از شما جلوترن!
- ناهار چی داریم؟
+ سبزی خورشت.
- سبزی خورشت طیف قورمه سبزی تا ترش(🍀)واش رو شامل میشه
کدومش دقیقا؟
+ واسه تو چه فرقی میکنه
همیشه یه ایراد آماده برای گرفتن داری...
دخترک امتحانش را خراب کرده بود،
پسر برایش کیک خرید.
دخترک لب برچید،
پسر ناز کشید.
دخترک فکری شد،
پسر خنداندش.
دخترک پدرش رفت،
پسر آغوش شد.
دخترک طرف تاریک شاهزاده سوار بر اسب سفیدش را دید،
پسر حامی شد.
دخترک برادر داشت...
+نداشتن برادر بزرگتر همیشه از بزرگترین حسرت های زندگیم بوده...
به جهنم که فامیلی غلطتو تایید کردی
و دیگه نمیتونی کاریش کنی
خونه پرش کنکور 96 میشه دیگه...
رفتم کنکور ثبت نام کنم
دیدم فامیلیم تو سایت اشتباه ثبت شده.
تا شنبه هم دستم به هیچ جا بند نیست.
+ما اگه شانس داشتیم
خدا یک پکیج خوشبختی
با ضمانت مادام العمر
برامون میفرستاد.
همش فک میکنم
اگه یه روزی دخدر دار بشم
اینجا رو نشونش بدم
چه حسی پیدا میکنه؟
البته اگه بلاگ آلزایمر نگیره!
ساعت ۱۲ و ۱۰ دیقه شبه
لپ تاپو وسط فیلم رو هایبرنات گذاشتم
شارژش پر شده اما هنوز به برق وصله
تختمم ۱ هفته اس مرتب نشده
یک عالم خرت و پرت روشه
مقنعه وپالتویی که جمعه واسه آزمون پوشیدم هنوز رو دسته تخته
درصد فیزیکم منفی ۲ شده
یک هفته اس رو تخت خواهرم میخوابم
موهام چرب شده
هنوز مسواک نزدم
بیشتر از ۲ ساعته که دشوری دارم
پیج اینستاشو دیده بودم
خونه نگو کاخ
استخر به چه بههههبههههی
دور همی با رفقا
گفته بودم:
اینا هر چی بخوان دارن!
امشب یه سر زدم به پست های قدیمی ترش
یه عکس بود خیلی قدیمی
2 تا بچه بالا سر یه مرد خوابیده
یه مرد شهید
بابا میخواست...
+ برای شهادی روح همه شهدا یه صلوات لطفاً
همیشه خدا یه پایه رفاقتم ناخواسته میلنگید
اهل نامردی نیستم
اما رفاقت انگار برام تو ۴-۵ سال خلاصه میشد
ولی معرفت این دخدر عجیب شرمنده ام میکنه.
[ اینجوری ]
+ اون چیه که تو صبح یدونس
تو ظهر هم یدونس
تو شب 4 تا؟
- نقطه
+تو از کجا میدونی؟
- به قول بابا اون وقتا که تو
به سیب زمینی میگفتی دیب دمینی
ما این سوالا رو از خودمون میساختیم!
خدا یک فضای بسیار کاربردی آفریده
به اسم زیر تخت
از جوراب بوگندو اول هفته
تا کتابی که قراره فردا بخونی
توش پیدا میشه!
نشسته بود تو دفتر
یکی از شاگردا که شکمشو گرفته بود اومد تو
پرسید چی شده؟
پسر گفت: دلم از دیشب درد میکنه
میخوام برم خونه
+زنگ بزن خونه اتون یکی بیاد دنبالت
پسر زنگ میزنه
مرد گوشیو ازش میگیره:
+سلام خانوم
- سلام
+من از دبیرستان فلان زنگ میزنم
پسرتون انگار از دیشب دل درد داره
میاید دنبالش؟
-دل درد؟ دورو گُنِه(دروغ میگه)
صُبِ سَر خو کَکِ موقُم پِرِمّیَه (سر صبح که مثل شپش میپرید)
دورو گُنِه خونِه هم نِخِینِه کار نَکنه وَل وَلی را شُنِه ( دروغ میگه. خونه هم که میخواد کار نکنه کج کج راه میره)
وِرِ نَرِسین بیا(نفرستیدش بیاد خونه)
+پسر، ساعت بعد امتحان دارین؟
#بله
وقتی مامانت ازت میپرسه:
هفته بعد آزمون داری؟
لازم نیست جوابشو بدی
خودش خوب میدونه برنامه چجوریاس
شما فقط باس با انگشت سبابه و وسطی دست راست
2 بار آروم بکوبی رو شقیقه ات
بعدش بگی فاتحه مع الصلوات.
برف نمیزنه ها...
اما انگار آب دَشّویی ما از سیبری لوله کشی شده.
این کلیپ خیلی خوبه ببینین...
دقت کردین تو وبلاگ های آقایون فقط خانوما نظر میدن؟
+در راه رضای خدا یکی RSS و نحوه استفاده ازشو بگه
تا ما هم بدونیم داستان چیه؟
* به جهنم که عنوان #زنان_علیه_زنان شده.
از ساعت 11 صبح تا 3 بعد ظهر به بیگاری جمعه گانه دعوت بودیم...
[ اینجوری ]
لبو خیلی خوب است
درست به همان اندازه ای که
دندان درد بد است.
* با لحن جناب خان بخوانید لطفا!
برفی که از سمت گیلان آمده بود ببارد؛
باران شد و ابر شد و رفت.
من نمیدونم این چه مسخره بازی ایه که راه افتاده
فری*گیت فیل/تره
سای/فون نیز هم
به علاوه نسخه دسکاری شده اپرای اندرویدی
وبلاگ ها و وبسایت ها در ابعاد زیاد و در مدت کم
یکی یکی دارن فیل/تر میشن
مشکوک نیس یکم؟
از اسفند ۹۳ یه کمپین مردمی راه افتاده به اسم "هستمت"
در نوشابه ها و آب معدنی ها و شامپو ها و... رو جمع میکنه
میفروشه به بخش بازیافت شهرداری
با پولش ویلچر میخره برای آدمهایی که نیاز دارن و پول نه.
تقریبا تو هر استانی چند تا پایگاه برای جمع کردن این در ها دارن
با این کار هم به حفظ محیط زیست کمک میشه هم به مردم نیازمند کشورمون
هستمت هم پیج اینستاگرام، هم توییتر و هم فیسبوک داره
از [ اینجا ]هم میشه دیدش.
شاهنور خیلی شکایت از شکستگی های لوله داشت.
سبحان الله! این چه بدبختی است آب این محل را گرفته!
آقای پدر هم ناراضی. من هم ناراضی. عمو غفار هم ناراضی.
فلان فعله هم شاکی. خدا عاقبت امور را اصلاح کند.
+ روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه،با دخل و تصرف
+ آلما توکل فیلتر شد!!!
۹۸یا هم access denied میزنه!
هیچ آدمی بدی بیخودی بد نیست
حتما یه گذشته تلخی براش وجود داشته...
لمیده ام روی تخت
پست های در و همساده ها را میخوانم
نیشم تا بناگوش باز
و با دو انگشت شست و سبابه دست چپ دماغم را میفشارم
که صدای خنده ام در نیاید
خدا لعنت کند این کنکور را
و تظاهر را نیز هم
که ای وای من
این نت لعنتی در اتاق، ما را جواب کرده...
به نظر من چشم ها تو وجود آدما
مث دخترهای خونوادس.
مهم نیست درد به کدوم عضو برسه؛
دختر غصه آماده ی خوردن برای هرکدومشونو داره...
+این پست قرار بود پر فحش و دری بری باشه
منتها باز هم خانومی کردیم و سکوت...
راجع به دانشگاه یزد چیزی شنیدین امسال؟
[ اینجا ]بخونین.
بعد از چند ماه بالاخره آمار قبولی رفقای راهنماییمو یافتم
صفا پزشکی اراک
فائزه دندون بابلسر
سید زهرا مهندسی نفت
راضیه عمران
فائزه سادات هم یکی از رشته های خوب مهندسی
تو منطقه 2 همشون!
+جای غصه خوردن
6 ماه مونده رو تلاش کن...
توقع زیادیه؟
حرفای نگفتتو کسی بفهمه...
درد های نگفتتو کسی بدونه...
اینو ببینین
[ طالع بینی این هفته رنگی رنگی ]
به ماه کاپریون ماپریون و امتحان سخت و بدجنسی بقیه کاری ندارم
حتی مهم نیست اون مثلا عاشق دل سوخته
مهم اون خط آخره که میگه:
"یکی از آدم های اطرافت اصولا عقل نداره"
حالا کدومشون؛ خدا عالمه!
چقدر سخت میشود
وقتی مجلس ۷ ات
با ختم پسرت یکی شود.
"جیبوتی کجایی "را از [ اینجا ] دریافت کنید
خدای من سفیده
پر از رگه های گلبهی رنگ مهر
تار های سبز آرامش
لبخند های شیرین و
آغوش همیشه باز
کسی که میشه بدی دیگران و بهش سپرد و گفت:
( خودم جان صبر کن
اَمِه شینی کُهنه بوونِه
اوشُنِه شینی نو )*
[ این جوری شاید ]
* درد ما کهنه میشه در حالیکه واسه اونا تازه اس!
++به دعوت [ یک مهندس خوشبخت ]
روایت داریم یکی از عذاب های جهنم برزخی
دیدن فیلم کره ای با زیرنویس انگلیسیه...